دوازده سال پیش، کودکانی بودند
با رویاهایی درخشان برای آینده،
که تیر دشمن در قلب پایتخت،
پدرانشان را از آنها گرفت. از آن
روزها تا امروز و بعد از رفتن پدر،
چه کشیدهاند؟
مادرهایشان چطور جای خالی
پدرانشان را پر کرده اند؟
نمیدانیم و نمیفهمیم.
اما امروز و دوازده سال پس از فاجعه،
آنها اینجا ایستادهاند؛
در قلهی نوجوانی و
در آستانهی جوانی؛
مصمم، باوقار و انقلابی...
آرمیتا و علیرضا نمادند؛
نماد انقلابی که متوقف نمیشود
و سکون نمیپذیرد،
انقلابی که فرزندانش را زیر
سایهی درختان سرو بزرگ میکند.
آرمیتا و علیرضا نمادند؛
زیباترین نمادهای ایران امروز ما؛
سرزمینی که درختانش با خون مردان
و اشک زنان آبیاری میشود،
سرزمینی که بهارش سبز است
و پاییزناپذیر؛
که ایران چو باغیست خرم بهار،
به لطف پدران آرمیتا و علیرضا...
آرمیتا و علیرضا دیگر کودک نیستند،
اما هنوز رویاهایی درخشان دارند
برای آینده،
رویاهایی که البته خودشان
قرار است آنها را بسازند،
با دعای پدربزرگ مهربانی که
آرمیتاها و علیرضاها را
خیلی خیلی دوست دارد....♥️!"