هفت روز بود که به کربلا کوی شهادت رسیده بودند. روز نهم ماه محرم بود و دشمن آماده مبارزه. بریر شاهد بود که امام برای شهادت آماده می شود. او، که شور و شعف تمام وجودش راگرفته بود، با عبد الرحمن بن عبد ربه مزاح می کرد و می خندید.عبد الرحمن گفت: مرا به حال خود واگذار; به خدا قسم، لحظه لحظه مزاح نیست. او، که مقام خود را نزد خدای سبحان می دید، در جواب گفت: به خدا قسم، بستگان من همه می دانند که هرگز اهل شوخی نبوده ام;ولی سوگند به خدا، از آینده خود خوشحالم. به خدا، میان ما وحور العین فاصله باقی نمانده است. تنها مانع، حمله و شهادت است که دوست دارم به زودی محقق شود.