✳️ قسمت دوم
🟢 مهاجرت به اصفهان
در سال 1348 قمری، برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفتم و در مدرسه چهار باغ که حالا مدرسه امام صادق ( علیه السلام ) نام دارد مشغول تحصیل بودیم و پیشرفتمان هم خیلی خوب بود، که متأسفانه یک زمستان بسیار سردی پیش آمد
و توقف برای ما خیلی سخت شد.
شاید متجاوز از بیست روز برف سنگین آمد و کسب و کار و تقریبا" همه چیز از دست مردم گرفته شد. هر روز صبح دنبال زغال و چوب می رفتیم و ظهر دست خالی برمی گشتیم تا اینکه مرحوم سید علی نجف آبادی یک روز وارد مدرسه چهار باغ شد و دید که همه طلبه ها دچار کمبود سوخت هستند و بعد دستور داد تا یکی از چنارهای بزرگ مدرسه را بیندازند و بین طلبه ها تقسیم کنند.
پس از مدتی که خیلی به سختی گذشت از طریق قمشه و آباده به طرف یزد حرکت کردیم و این سفر قریب 29 روز طول کشید و بالاخره با هر زحمتی که بود خودمان را به یزد رساندیم.
✳️ قسمت سوم
🟢 سفر به قم
یکسال بعد یعنی در سال 1349 قمری برای ادامه تحصیلات با خانواده به طرف قم رفتیم و اقامت ما در شهر قم 21 سال به طول انجامید.
مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس و مدیر حوزه علمیه قم وقتی که در قم ما را شناختند مورد لطف و محبت خود قرار دادند و کم کم کار به جایی رسید که رفتن خدمت ایشان برای بنده مثل واجبات بود و بعضی از گرفتاری ها که برای طلاب پیش می آمد، خدمتشان عرض می کردم و ایشان هم کمک هایی توسط بنده به اهل علم نمودند.
پیشرفت ما در تحصیلات خیلی خوب بود تا این که در سال 1355 قمری آیت الله حائری از دنیا رفتند.
بعد از درگذشت ایشان در اثر فشار پهلوی که می خواست همه اهل علم را از لباس روحانی خارج کند اوضاع بر اهل علم خیلی سخت شد که بعدا" توسلاتی از اهل علم شد و خیلی مؤثر افتاد.
تحصیل در آن دوره خیلی سخت بود به جهت این که در آن زمان قم مرجعی نداشت چرا که مرجع تقلید مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی بودند که ایشان هم در نجف اقامت داشتند.
آقایان مرحوم آیت الله صدر و مرحوم آیت الله خوانساری و مرحوم آیت الله حجت، این سه سرپرستی حوزه را داشتند و خیلی هم زحمت کشیدند تا وقتی که مرحوم آیت الله بروجردی به علت کسالت در بیمارستان فیروز آبادی بستری شدند.
و در همین خلال بعضی از اهل قم و مدرسین به فکر افتادند که ایشان را به قم بیاورند و به همین خاطر نامه هایی از قم به خدمتشان ارسال شد و اشخاصی به نمایندگی از روحانیت با ایشان ملاقات کردند.
بنده هم به اتفاق داماد آقای صدر به بیمارستان رفتیم و بعد همراه مرحوم آیت الله بروجردی به قم آمدیم، عمده سعی و کوشش برای آمدن آقای بروجردی به قم از ناحیه حضرت آیت الله العظمی امام خمینی بود و ایشان خیلی اصرار داشتند که این کار انجام بشود
✳️ قسمت چهارم
🟢 آشنایی با امام خمینی ( ره )
در آن وقت حافظه من معروف بود و وقتی که ده هزار طلبه شهریه می گرفتند من دفتر و دستکی در موقع پرداخت نداشتم، هر کس که شهریه می گرفت خاطرم بود و دیگر احتیاجی نبود که اسم و مبلغ را بنویسم و شب که به منزل می رفتیم به هر کس هر چه داده بودم یادداشت می کردم.
درس هم که می گفتم روی همان حافظه قوی بود که خیلی نیاز به مطالعه نداشتم.
امام خمینی ( ره ) در تدریس فلسفه، عرفان، فقه و اصول استاد اول شناخته می شد. در آن وقت امام خمینی یکی از مدرسین خیلی مبرز حوزه بودند
یادم هست که امام خمینی در مسجد سلماسی نزدیکک محله یخچال قاضی، تدریس می کردند و مسجد پر می شد و ایشان یک آقای مروف مشتهر به فلسفه و عرفان، فقه و اصول و استاد اول شناخته می شدند.
بنده در سال 1349 که وارد قم شدم، دو سه روز پس از ورود، با امام خمینی آشنا شدم و کم کم آشنایی ما بالا گرفت و به رفاقت کشید و گاه در تمام شبانه روز با ایشان بودم، مدت طولانی که در قم بودیم انس ما عمده با ایشان بود و نمی شد هفته ای بگذرد و دو سه جلسه در خدمتشان نباشم و یادم نمی رود که یک ماه رمضان حدیث " طیر مشوی " از کتاب عقبات و دوره این کتاب را در شب نشینی هایی با ایشان و چند تن دیگر از دوستان داشتیم از اول تا آخر مفصلا" خوانده شد و از جمله کسانی که برای آمدن من به یزد سفارش زیاد کرد آقای خمینی بود.
✳️ قسمت پنجم
🟢 مبارزه تحت رهبری امام خمینی ( ره )
سال 1341 که قضیه انجمن های ایالتی و ولایتی شروع شد.
من با امام خمینی تماس مستقیم داشتیم و خیلی ها اینجا رفت و آمد می کردند و مدیریت جمع کردن آقایان روحانیون و تلگراف کردن راجع به این انجمن ها تقریبا زیر نظر بنده بود.
تا اینکه با سعی و کوشش و فشار آقای خمینی دولت مجبور شد که این پیشنهاد را لغو کند.