🌷 همان روز خواستگاری یاروز عقد بود که مادرم گفت:قول میدهد که سیگار هم نکشد. خانمش هم گفت:مجاهد فی سبیل الله که نباید سیگار بکشد،دور ازشأن شماست وقتی برگشتیم خانه،رفت جیب هایش را گشت؛سیگارهایش را درآورد، برد ریخت توی سطل آشغال. گفت:تمام شد،دیگر هیچ کس دست من سیگار نمی بیند. همین هم شد. خانمش می گفت: یکی دو سال از ازدواجمون می گذشت،رفتم پیشش گفتم:این بچه گوشش درد می کنه؛این سیگار را بگیر یه پک بزن،دودش را فوت کن توی گوشش. گفت:نمی تونم.قول دادم دیگه سیگار نکشم. گفتم:بچه داره درد میکشه! گفت:بده همسایه توی گوشش فوت کنه. دیگه هم به من نگو. 📚به مجنون گفتم زنده بمان(شهید همت) ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]