🔅 صفحه قرآنی رحیق🔅
👆🏽👆🏽👆🏽 ▫️5. گاهي آياتِ مورد تفسير به يك ديگر، هيچ گونه اشتراكي در واژه با هم ندارند تا به رهنمود الم
👇🏽👇🏽👇🏽 ▫️6 . گاهي آيات هم آواي تفسيري نسبت به يك ديگر، نه تنها اشتراكي در واژگان مأخوذ در آن آيات ندارند، بلكه كلمات مذكور در آنها نزديك به هم نيستند و فقط پيوند عميق مفهومي بين آنها مي تواند براي برخي راه گشاي تفسير آيه به آيه باشد. 🔹مثلاً آيه‌ي (لو كان فيهما الهة إلاّ اللّه لفسدتا فسبحان اللّه ربّ العرش عمّا يصفون)،[ سوره‌ي انبياء، آيه‌ي 22.]سند برهان «تمانع» معروف است كه محور بحث هاي مهم كلامي و فلسفي است. برخي در تلازم مقدّم و تالي ترديد دارند و چنين مي پندارند كه اگر خدايان متعدد در اثر علم به واقع و نزاهت از جاه طلبي و غرض ورزي، همگي مصلحت جهان آفرينش را در اصل ايجاد و كيفيّت پرورش آن اعمال نمايند، محذور فساد و تباهي رخنه نمي نمايد. 🔹زيرا منشأ فساد يا جهل خدايان به مصالح واقعي جهان است يا جاه طلبي و غرض ورزي و خدايان از گزند جهل علمي و آسيب جهالت عملي مصون اند. چه مي شود كه خدايان متعدد باشند و جهان را مطابق با واقع و نفس الامر كه بيش از يك چيز نيست، بيافرينند و اداره كنند. 🔹چون چنين شبهه اي براي بعضي مطرح بوده و توان دفع آن را نداشتند، لذا برهان تمانع را به برهان «توارد علل» ارجاع داده و مي دهند و در اثر استحاله‌ي توارد دو علت مستقل بر معلول واحد، آيه‌ي مزبور را تفسير مي نمايند و برهان تمانع فلسفي و كلامي را توجيه مي كنند؛ ليكن با تدبّر در برخي آيات ديگر كه همين مطلب تمانع را به صورت تمثيل بيان مي نمايد، معناي آيه‌ي سوره انبياء روشن مي شود و برهان تمانع، بدون ارجاع به برهان توارد علل متعدد بر معلول واحد، تماميّت خود را باز مي يابد و از هر نقد موهوم يا متوهّمي آزاد خواهد بود. 🔹آن آيه‌ي تمثيلي اين است: (ضرب اللّه مثلاً رجلاً فيه شركاء متشاكسون و رجلاً سلماً لرجلٍ هل يستويان مثلاً الحمد للّه بل أكثرهم لا يعلمون)[ سوره‌ي زمر، آيه‌ي 29.]؛ يعني خداوند براي اثبات توحيد ربوبي خود، جريان ساده اي را به عنوان مَثَل بازگو كرده است و آن اينكه اگر يك خدمتگزار، تحت فرمان دو فرمانرواي ناسازگار با هم قرار گيرد و يك خدمتگزار، تحت فرمان يك فرمانروا واقع شود، آيا كيفيت زندگي، فعاليت و كوشش، و نظم و هماهنگي اين دو خدمتگزار همسان است يا يكي منظم، منسجم و هماهنگ و آرام و ديگري همواره مبتلا به تشتت، ناهماهنگي و سر در گمي است؟ يقيناً اين چنين نيست كه كيفيت اداره‌ي امور دو خدمتگزار مزبورْ متساوي باشد؛ بلكه حتماً فرق دارد. 🔹اگر بيش از يك خدا بخواهند جهان را بيافريند و آن را اداره نمايند، حتماً آن جهان، نا هماهنگ و غير منسجم خواهد بود و چون جهان كنوني منسجم و هماهنگ است، حتماً تحت تدبير يك خدا واقع مي باشد؛ البته تقرير عقلايي اصل قياس استثنايي چنان كه قبلاً بازگو شد، به عهده‌ي مستمع واعي چونان عقل خردورز مُتدرّب به قانون حوار و اصول استدلال است؛ ليكن آن نكته‌ي محوري كه به وسيله‌ي آيه‌ي تمثيلي استفاده مي شود و در تقرير تلازم مقدّم و تالي در آيه‌ي انبياء سهم كليدي دارد، اين است كه اگر خدايان ْمتعدد باشند، حتماً متشاكس و ناسازگار مي باشند. 🔹منشأ ناهماهنگي آنان، نه جهل علمي است تا كسي بگويد: خدا آن است كه به همه چيز عالم باشد و نه جهالت عملي و غرض ورزي جاه طلبانه است تا گفته شود: خداوند آن است كه از آسيب اغراض و گزند غرايز بشري و امكاني معصوم و مصون باشد؛ بلكه منشأ ناهماهنگي ضروري و تشاكس اضطراري آن است كه: ▪️يك. خداوند بسيط محض است و هيچ گونه تركّبي در او نيست. ▪️دو. خداوند همه‌ي كمالهاي علمي و عملي را داراست. ▪️سه. خداوند چون بسيط است و جامع همه‌ي كمالهاي علمي و عملي مي باشد، تمام آن كمالها كه يكي از آنها علم ازلي و نامتناهي است، عين ذات او خواهد بود و نه جزء ذات و نه خارج از آن. ▪️چهار. چون ذاتها متباين اند، علمها هم كه عين ذات است، متباين خواهد بود. ▪️پنج. چون غير از خداوند، چيزي در جهان نيست تا خداوندْ كار خود را مطابق با آن و برابر با آن و در سنجش با ميزان آن انجام دهد، پس سخن از واقع، نفس الامر و مانند آن بعد از افاضه خداوند مطرح است؛ نه در عرض خداوند و قبل از افاضه‌ي او؛ يعني هرگز نمي توان گفت: خداوند، جهان را مطابق با مصلحت نفس الامر آفريد؛ زيرا اصل مصلحت، نفس الامر و هر چيزي كه فرض شود و غير از ذات خداوند باشد، فعل، مخلوق و محتاج به اوست.