98 ⏪26- مَثَل زندگی دنیا و گیاه (وَاضْرِبْ لَهُمْ مَّثَلَ ا لْحَیَوا ةِ الدُّنْیَا کَمَاَّءٍ اءَنزَلْنَهُ مِنَ السَّمَاَّءِ فَاخْتَلَطَ بِهِی نَبَاتُ ا لاْرْضِ فَاءَصْبَحَ هَشِیمًا(264) تَذْرُوهُ(265) الرِّیَحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ مُّقْتَدِرًا ) . (کهف / 45.) (( (ای پیامبر ! ) زندگی دنیا را برای آنان به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو می فرستیم ؛ و به وسیله آن ، گیاهان زمین (سرسبز می شود و) در هم فرو می رود ، اما بعد از مدّتی می خشکد ؛ و بادها آن را به هر سو پراکنده می کند ؛ و خداوند بر همه چیز تواناست )) . 🌱🌱🌱 🌱🌱🌱 ⏪2- عوامل غرور شکن در حالات ((شیخ جعفر کاشف الغطاء)) نوشته اند : گاهی به هنگام مناجات خود در دل شب ، خطاب به خویشتن می گفت : ((کُنْتَ جُعَیْفِراً ، ثُمَّ صِرْتَ جَعْفَراً ، ثُمَّ الشِّیْخ جعفر ، ثُمَّ شَیْخَ الْعِراقِ ، ثُمَّ رئیس الاْسلامِ ؛ (277) تو جعفر کوچولو بودی ، سپس جعفر شدی ، بعد شیخ جعفر ، بعد از آن شیخ العراق وآنگاه به شیخ الاسلام مشهور گشتی )) . ؛ یعنی اینها همه مرحله به مرحله به عنایت خدا شامل حالت شده ، و مبادا تو اوائلت را فراموش کنی و دچار غرور شوی . ⏺مقام علمی مرحوم ((کاشف الغطاء)) در فقه به گونه ای بود که از خودش نقل شده که می گفت : ((اگر همه کتب فقه را بشویند ، من از حفظ از طهارت تا دیات (که متجاوز از پنجاه کتاب فقهی است ) را می نویسم )) . (278) این فقیه نامدار با آن مقام بلند علمی اش ، چنان متواضع و فروتن بود که گفته اند : ((با تحت الحنک عمامه خود غبار نعلین سیّد مهدی بحرالعلوم را پاک می کرد)) . (279) ⏺در حالات ((ایاز)) نوشته اند که وی نخست خارکن بود ، به تدریج کارش بالاگرفت تا جایی که یکی از نزدیکان و مشاوران مخصوص و مورد اعتماد ((سلطان محمود)) شد . برای اینکه مقام و ریاست او را مغرور نکند ، ((چارق )) و ((پوستین )) دوران فقر و فلاکتش را در حجره ای آویخته بود و هر روز به تنهایی در آن حجره می رفت و به آن چارق و پوستین کهنه می نگریست . حسودان و سخن چینان به سلطان محمود گزارش دادند که : ((ایاز)) زر و سیم و جواهرات سلطان را در حجره ای نهاده و در آن را محکم بسته و هیچ کس را به درون آن راه نمی دهد . سلطان محمود عدّه ای از امیران را ماءمور بازرسی حجره ایاز کرد و آنان در نیمه شب مشعل به دست و شادی کنان به سوی آن حجره روانه شدند . 🔘ایاز هم برای پنهان داشتن این راز ((پوستین و چارق )) که مبادا دنیا پرستان او را متّهم به جنون و یا سالوس گری کنند ، قفل بسیار سختی برای در آن حجره انتخاب کرده بود . بالا خره آن ماءموران با کوشش تمام و حرص و آز و هوس فراوان در حجره را باز کردند و چیزی در آن جز یک جفت چارق دریده و یک پوستین کهنه نیافتند . گفتند : ممکن است جواهرات را در کف حجره دفن کرده باشد ، لذا زمین را کندند ، چیزی پیدا نکردند و سرانجام خسته و کوفته و غبار آلود و شرمنده و سر افکنده به حضور سلطان آمدند ! ⏪ادامه مطلب در پست زیر 👇🏾👇🏾👇🏾