.🌷 حقیقت حیات حیات، حقیقتى است که از ناچیزترین حرکت ارادى گرفته تا بر حقیقتى که داراى صدها بُعد متنوع است، شامل می‌گردد. یک سلول در بدن حیوانى کوچک‌تر از مورچه، داراى حیات است و هشتاد میلیارد سلول متشکل در مغز آدمى که با پانصد میلیون شبکۀ ارتباطى مشغول فعالیت هستند، به اضافۀ هزاران نوع و صنف پدیده‌ها و فعالیت‌هاى روانى نیز از مختصات حیات می‌باشند. 📜هر جاندارى که در مرتبه‌ای پایین‌تر از جاندار دیگر از نظر مختصات حیاتى قرار بگیرد، در حقیقت مختص یا جزئى از حیات جاندارِ بالاتر را فاقد می‌باشد. پس می‌توان گفت: جاندار پایین در برابر آنچه که جاندار بالا داراست، مُرده است، زیرا در برابر آن بُعدى که نصیب جاندار بالا است، مانند خاک مرده‌ای است که احساس و حرکتى ندارد. 📁بنابراین، اختلاف کمیت نیروها و استعدادهاى حیاتى که در انسان وجود دارد، فاصلۀ او را از سایر حیوانات به اندازۀ فاصلۀ زنده و مرده دور می‌سازد. 📜 همین فاصله میان افراد انسانى نیز وجود دارد. آیا فاصلۀ انسان زنده‌ای که از حیات بهره‌ای جز اشباع غرایز جسمانى ندارد و در قالب تنگِ: جز ذَکَر نِى دین او نِى ذکر او سوى اسفل بُرد او را فکر او خود را یکى از زندگان می‌پندارد، با آن انسان رشدیافته‌ای که همۀ استعدادها و ابعاد خود را به فعلیت رسانیده و سر تا پاى وجودش آگاهى و حرکت به سوى امتیازات انسانى است، فاصلۀ مرگ و زندگى نیست؟ در آن هنگام که مولوى می‌گوید: «هرکه او آگاه‌تر باجان‌تر است» شعر نمی‌گوید، بلکه واقعیت حیات انسانى را در فوق زیست‌شناسى‌هاى حرفه‌ای توضیح می‌دهد. 📜وقتى که انسان‌شناسان ژرف‌نگر می‌گویند: هر گامی که انسان در راه گردیدن‌های تکاملى برمی‌دارد، چهرۀ دیگرى از حیات را درمی‌یابد، شوخى نمی‌کنند. بلکه کسانى شوخى می‌کنند که حیات را در تنفس و حرکت جبرى و تمایلات خودخواهانه منحصر می‌نمایند. 📚جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه، ج ۳، ص ۱۱۷ و ۱۱۸، چاپ قدیم (۲۷ جلدی) @rahighemakhtoom