سناریو ماموریت ویژه ۲ حتما بخونید داستان "ناجی": مأموریت غیرممکن در سرزمین غزه! بچه ها، آماده‌اید برای یه داستان حماسی و پر از آدرنالین؟ قهرمان ما، "آرش" ، یه نوجوون معمولی نیست. اون یه "ناجیه" با یه هدف بزرگ: کمک به بچه‌ها و مامان‌های غزه که تو شرایط خیلی سختی گیر کردن. آرش رو بذارید تو یه دنیای پسا-آخرالزمانی تصور کنید، جایی که منابع کمه و شجاعت حرف اول رو می‌زنه. مرحله اول: نفوذ به منطقه ممنوعه - از دل طوفان! 💧 آرش با کوله‌پشتی تاکتیکی‌اش، که پر از تجهیزات ضروری و البته یه عالمه اراده آهنین بود، راه افتاد. هوا پر از گرد و غبار و شن‌های کویری بود، انگار خود طبیعت هم نمی‌خواست کسی از اونجا رد بشه. مسیر، یه جهنم واقعی بود: گاهی باید از صخره‌های تیز و برنده بالا می‌رفت و گاهی از تونل‌های تاریک و نمور عبور می‌کرد که معلوم نبود تهش چیه! خستگی مثل یه غول نامرئی بهش چنگ می‌زد، اما آرش فقط به چهره‌های تشنه غزه فکر می‌کرد. بالاخره، بعد از یه عالمه جون کندن، رسید به یه "واحه مخفی"، یه چشمه که آبش مثل کریستال می‌درخشید و حسابی سرحالش آورد. این آب، حکم طلا رو داشت! مرحله دوم: عملیات رسوندن آب - سکوت مرگبار! 💖 حالا نوبت این بود که آرش، این آب حیاتی رو به دست بچه‌ها و زن‌های غزه برسونه. اون آب رو تو قمقمه‌های استتارشده ریخت و مثل یه شبح بی‌صدا، تو دل شب حرکت کرد. هر سایه، هر صدا، می‌تونست معنی خطر بده. از بین خرابه‌ها و کوچه‌های تاریک گذشت، نفس‌هاشو حبس کرده بود. وقتی بالاخره به یه منطقه امن‌تر تو غزه رسید، بچه‌ها و زن‌ها با چشم‌هایی که پر از امید بود به استقبالش اومدن. آرش آب رو بهشون داد و اون لحظه، سکوت محض بود، سکوتی پر از سپاس و نگاه‌های معنی‌دار. انگار همه می‌گفتن: "دمت گرم، ناجی!" مرحله سوم: مأموریت انتحاری - جعبه سیاه! 🚀 اما مأموریت واقعی تازه شروع شده بود! یه منطقه پر از "مین‌های هوشمند" و "تک‌تیراندازهای رباتیک" که آماده بودن هر جنبنده‌ای رو هدف قرار بدن. آرش باید یه "بسته کادویی" رو (که در واقع یه دستگاه اطلاعاتی مهم یا یه جور بمب هوشمند بود، یه "جعبه سیاه" که می‌تونست اطلاعات دشمن رو بهم بریزه!) می‌رسوند به "خوابگاه اصلی دشمن". این خوابگاه، مرکز فرماندهی اونا بود. آرش مثل یه نینجای سایبری، از بین سیم‌های لیزری رد شد، از چشم ربات‌ها پنهون شد و با استفاده از مهارت‌هاش، جعبه سیاه رو تو قلب مقر دشمن جا گذاشت. یه شمارش معکوس شروع شده بود... تیک تاک! مرحله چهارم: نجات یار مجروح - فرار از جهنم! 🚑 تو راه برگشت، آرش یه "یار مجروح" رو دید که پاش تیر خورده بود و از شدت درد به خودش می‌پیچید. معلوم بود از نیروهای مقاومت یا یه غیرنظامی گیر افتاده بود. آرش بدون معطلی، اونو بلند کرد و با نهایت سرعت به سمت "منطقه امن سبز" دوید، جایی که فقط صلح و آرامش بود. اونجا یه "کلینیک صحرایی" بود که تیم پزشکی، زخم یار مجروح رو مداوا کردن و بهش یه داروی مسکن قوی دادن. آرش نفس راحتی کشید. مرحله پنجم: نفوذ زیر آب - شکار هدف! 🐠 و اما اوج ماجرا! آرش باید مثل یه غواص حرفه‌ای، تو یه "منطقه زیرآبی مخفی" نفوذ می‌کرد. اونجا، "پایگاه زیردریایی نتانیاهو" (به عنوان یه شخصیت شیطانی، یه جور شیطان و مغرور که همه نقشه‌ها رو می‌چینه) قرار داشت. هدف مشخص بود: "خنثی کردن عملیات نتانیاهو" . آرش با کپسول اکسیژن و تجهیزات غواصی پیشرفته‌اش، زیر آب رفت. از بین ماهی‌های رباتیک و موانع لیزری گذشت تا به مرکز فرماندهی زیرآبی رسید. در یه لحظه حساس، موفق شد با نفوذ به سیستم‌ها، "تمام نقشه‌های نتانیاهو رو نابود کنه" و اونو تو یه وضعیت بحرانی قرار بده. نتانیاهو که نقشه‌هاش نقش بر آب شده بود، از عصبانیت زیر آب کف کرد و مرد! مأموریت با موفقیت انجام شد! --- مرحله ششم پیش به سوی بیت المقدس در آخر پس گذراندن مراحل با موفقیت به سوی بیت المقدس میدویم 🕌مسجد جامع حضرت ولیعصر عج باقرآباد 🕌پایگاه بسیج شهید علیزاده کانال خادمین حوزه مقاومت بسیج امام حسین (ع) به نشانی : ┈┉┅━❀🌺🍃🌸❀━┅┉┈ 🌱 @khademin_h5 ┈┉┅━❀🌺🍃🌸❀━┅┉┈ ‌