هدایت شده از محمد قدرتی
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها درگرفت. آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردند. وقتی موضوع به خدا رسید آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد. مشتری پرسد : چرا باور نمی کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان ها بروی و ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شدند؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج وجود داشته باشد. مشتری لحظه ای فکر کرد اما جواب نداد چون نمی خواست جرو بحث کند، آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند، کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ، ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود. مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: میدونی چیه! به نظر من آرایشگر ها هم وجود ندارند. آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من اینجا هستم . من آرایشگرم. همین الان موهای تو را کوتاه کردم. مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگر ها وجود ندارند ، چون اگر داشتند هیچ کس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیف پیدا نمی شد. آرایشگر گفت: نه بابا ! آرایشگر ها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند. مشتری گفت: دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد...  . . @mohammad_ghodrati کانال خادم اهلبیت شیخ محمد قدرتی