📍حکومت ستمگر بنى عبّاس، امام عسکرى علیه ‏السلام را نزد شخصى به نام: على بن نارمش ـ که یکى از عناصر جنایتکار و از دشمنان سرسخت آل‏ ابوطالب بود ـ زندانى کرد. سران بنى عبّاس به او گفتند: ابومحمّد ابن ‏الرّضاء را تا توان دارى، آزار و اذیّت ده و او را به قتل برسان. از زندان نمودن حضرت، چند روزى نگذشت، تا اینکه دیدند علی بن نارمش با آن همه دشمنى و عداوت، در برابر امام سر به زیر افکنده و آن چنان جذبه و عظمت و خُلق و خوى حضرت عسکرى در او تأثیر نهاده که به حضرت نگاه نمى‏ کند.وقتى امام عسکرى علیه ‏السلام از این زندان خلاص شد، على بن نارمش آن چنان دچار تحوّل روحى و معنوى گردید که دیدگاهش درباره حضرت، تغییر یافت و در گروه شایستگان زمان قرار گرفت. 📍بار دیگر امام حسن عسکرى علیه ‏السلام را نزد صالح بن وصیف زندانى کردند، او نیز شخصى پلید و بى رحم بود. گروهى از جنایت پیشگان بنى عبّاس نزد صالح بن وصیف رفتند و درباره امام به گفت و گو پرداختند. زندانبان به آنان گفت: آخر من چه کار کنم؟ دو نفر از بدترین افراد را بر او گماشتم، بعد از گذشت چند روز، باشگفتى دیدم آن دو به نماز، عبادت و روزه روى آورده‏ اند، به آنان گفتم: چه چیز اتفاق افتاده است؟ گفتند: 📍«ما چه گوییم در پیرامون مردى که روزها روزه و شب‏ها تا سحر نماز می خواند، کمتر سخن می گوید و به کارهاى غیر ضرورى نمی پردازد! ما هنگامى که به او مى‏ نگریستیم، بدنمان به لرزه مى ‏افتاد و توان استقامت در خود نمى ‏دیدیم.» 🌐 @rahyafte_com