🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت1199 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
محمدجواد کمی سرم رو بالا آورد و از سرمی که لیلا درست کرده بود دهانم داد.
شیوا با شیطنت گفت: عمو سرهنگ بنداز مریم رو سطل آشغال من جوجه داشتم مرد مامان انداختش سطل آشغال.
دلم می خواست بلند بشم و دو تا تو دهان این بچه ی سرتق بزنم فقط چیزی که بود ضعف بهم اجازه نمی داد.
عمو جواد با عصبانیت به شیوا گفت: بچه بیا برو پیش مادرت.
با بسته شدن در فهمیدم قرار توی سکوت استراحت کنم و این اولین بار بود که دلم می خواست تنها باشم و اطرافم ساکت باشه.محمدجواد آروم شروع کرد پاهام رو ماساژ دادن.
-مریم هر وقت حالت سر جا اومد صحبت کن، دکتر گفت تا یک ساعت دیگه بهتر نشدی بیمارستان بربم.
برام صحبت کردن سخت بود اما بیمارستان جای من نبود برای همین اون زبان هرار کیلویی رو تکون دادم و فقط یک کلمه اون هم آروم گفتم:خوبم.
محمدجواد در حالی که صداش می لرزید جواب داد: خدا رو شکر خوبی.الان کجات درد می کنه؟
باورم نمی شد با گفتن یک کلمه ی خوبم باید شروع کنم دیوان حافظ رو خوندن.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کانال زاپاس و فهرست رمان ها
https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cd866759bbd
عزیزان پیام بدید راحت باشید من خودم پاسخ شما عزیزان رو میدم.😁
این آیدی پیوی مشترک هست سر فرصت پاسخ شما عزیزان رو میدم، فقط ناسزا نگید😂😂😂
زینب زارعی هستم، نویسنده
@YAMahdiadrekni1235
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداریو فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
کد ثبت وزارت ارشاد:
#137745
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
خواندن رمان بدون عضویت در کانال درست نیست 😔