رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#درد_دل_اعضا ❤️🍃 #پرسش من ۳۱ سالمه،سال ۸۸ وقتی ۱۸ سالم بود با تمام مخالفت های خانوادم،مخصوصا براد
الکی یه چیزایی سرم کرد و گفت تموم شد... کلی گریه کردم..داد زدم..ولی اون خیلی آروم میگفت داری اشتباه میکنی اون فقط زنه دوستم بود..دوستم میخاست ازش آتو بگیره تا طلاقش بده..اینارو هم واسه مدرک نگه داشته بودیم... خلاصه روزها میگذشت و من همش به خیانت همسرم فکر میکردم... بعد از چن وقت فهمیدم باز باردارم..پسرم ۴سال و نیم داشت...مادرشوهرم میگفت بندازش هنوز زوده.پسرم بچه ست الان باید بابای دو تا بچه بشه...ولی من قبول نکردم.گفتم بچه بود زن نمیگرفت...۴ ماهه بودم که احساس کردم باز داره بهم خیانت میکنه...رفتارش عوض شده بود یه روز خیلی مهربون بود یه روز خیلی عصبانی...نگو با یه زن تو تهران اشنا شده..یه شب عجله ای اومد خونه و گفت باید برای کاری برم تهران...بعدا فهمیدم واسه دیدن اون رفته... دخترم به دنیا اومد...۳ ماهه بود که پدرمو از دست دادم.حال روحیم خراب بود و اون ازش استفاده میکرد و معمولا منو میزاشت خونه مامانم که مثلا تنها نباشم و خودش به عشقش میرسید...چن بار پیاماشونو دیدم و اون هر بار یه دروغی گفت...اما بعدا خیلی سریح میگفت همینه که هست.نمیخای خوش اومدی... ولی من کجا میرفتم با دو تا بچه..که الان پدرمم نبود که پشتم باشه و برادرام چون از اول ناراضی بودن فقط دنبال بهونه بودن که زهرشونو بریزن و بگن حقته....من هر روزم شده بود گریه.همش با اون بود.زنگ میزد.پیام میداد.منو نمیدید.نزدیک یه سال حتی انگشتش بهم نخورد.عین نامحرم ها رفتار میکردیم خونه.وقتی عصبانی میشدم و زنه رو فحش میدادم ناراحت میشد و پامیشد کتکم میزد..بعد گوشی رو برمیداشت و هی با اون پیامک میدادن...حالم بد بود.شماره زنه رو پیدا کردم و بهش پیام دادم ولی اون انقدر بی حیا بود که منو فحش داد و گفت میگم امشب عشقم انقد بزنتت تا بمیری...خیلی وقیح بود..یه روز وسایلمو جمع کردم و یه نامه نوشتم و گذاشتم رو میز و رفتم.تو نامه نوشتم:تو لیاقت منو نداری.لیاقت یه زنه پاک و با آبرو...لیاقتت دست خورده اینو اونه..لیاقتت زنای خیابونیه..زنی که به شریک زندگیش و بچه هاش خیانت میکنه،به تو خیلی زودتر خیانت میکنه..برات متاسفم... رفتم خونه مادرم..اما نگفتم به قهر اومدم گفتم امیر رفته سفر کاری گفتم خونه تنها نباشیم.... همسرم که اومده بود خونه .... نامه رو دیده بود به کارای اشتباهش فک کرده بود اومد دنبالم..به غلط کردن افتاد گریه کرو و التماس که ببخشمش..ولی زنه ول کن نبود...شماره شوهرش رو به من داد و گفت بیا به شوهرش بگیم..اون زنشو جمع میکنه...بهم گفت اشتباه کردم..قول خوردم...خر شدم...بچگی کردم... حلالم کن و ببخش... به خاطر بچه هام جنگیده بودم و به خاطر اونا هم برگشتم ولی نمیتونم ببخشمش... ۲ سال از اون روزا میگذره بیشتر روزا رو تو خونه پیش منه گوشیش دیگه رمز نداره و کسی بهش زنگ نمیزنه..واسه تولدم طلا میخره و هر روز قربون صدقم میره ولی من نمیتونم اشتباهاتشو ببخشم و فراموش کنم..دوست دارم زندگی کنم آروم ولی فکر و خیال نمیزاره..فک اینکه دوباره خیانت کنه..فکر اون رفتاراش،حرفاش،کاراش...اصلا از ذهنم بیرون نمیره و داره منو داغون میکنه..بدتر از همه اینکه پارسال مادرمو هم از دست دادم و این بیشتر مریضم کرده..احساس بی کسی میکنم..با اینکه تو این مدت خیلی بهم محبت میکنه ولی من دلم ازش باز نمیشه.... حالا از همه کمک میخام...تورو خداا کمکم کنید ببخشید طولانی شد و خسته تون کردم 🙏❤️ ❤️👇 @nabat1389 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌