🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
#تب_مژگان♨️
شاید بنظر بعضی ها انجام این کارها در کمتر از 20 ثانیه اغراق آمیز باشه... اما فقط غیر ممکنه که امکان نداره... بالاخره با تمرین و سپری کردن دوره های مختلف، میشه این سرعت عمل ها را کسب کرد... مخصوصا اگر پای جون و امنیت و پروژه خاص و... وسط باشه... به شانس معتقد نیستم چون منطقی هم نیست و هیچ چیزی الکی و کشکی در عالم رخ نمیده اما خیلی خدا لطف کرد که از آب در حمام استفاده نکرد و برام از حمام آب نیاورد وگرنه کارها به این خوبی پیش نمیرفت...
وقتی اومدم بیرون، مژگان پشتش به طرف من بود... یه لحظه سریعا گوشیش را گذاشتم زیر بالشتش و اومدم رو به روش نشستم...
گفت: بهترید؟
گفتم: آره... اصلا نفهمیدم چی شد... ببخشید اگر نگرانتون کردم...
حرف خاص دیگری نداشتم... به اندازه کافی هم استرس خرج کرده بودم... حدودا نیم ساعت دیگه هم موندم و از نگرانیش درباره برادرش و پدرش شنیدم... باهاش خداحافظی کردم و اومدم بیرون...
تا اومدم اداره، عمار مثل برق گرفته ها از جاش پاشد و گفت: سلام محمد جان! چه خبر؟ چطوری با شرمندگی های من؟1
گفتم: سلام! وقت این حرف ها و تعارفات را نداریم... زود بیا اتاقم که کلی کار داریم...
نشستیم... گفتم: سه تا مسئله را حتما تا امروز عصر پیگیری کن و جوابش را بهم بده... تاکید میکنم... تا عصر بهم خبر بده...
اول اینکه: یه نامه برای بنیاد شهید بنویس و بهشون درباره کمالی اطلاع بده... فقط بهشون بگو مادر شهید نیست و داره سواستفاده میکنه و این حرفها... باید از طرف خود بنیاد شهید پیگیری بشه و حتی اگر قراره کمالی را دادگاهی کنند، این وظیفه اولیه ما نیست... بذار خود بنیاد این کار را انجام بده... بگو همین امروز باهاش حرف بزنند... نتیجه مذاکراتشون با کمالی هم برام به صورت کامل بیار... هرچند میتونم حدس بزنم که کمالی چی میگه و چطوری دهنشون را میبنده...
دوم اینکه: اینو بگیر و به بچه های آزمایشگاه بده و تاکید کن که تا عصر اعلام نظر کنند... بگو DNA و خصوصیات بدنی و انواع و اقسام چیزایی که بتونن ازش دربیارن، طبق فرم خام اولیه FFD تکمیل و ارسال کنند... بهشون بگو من پشت این پرونده ام... شفیعی میدونه معمولا دنبال چه چیزهایی از لابه لای مو و ناخن مردم هستم... یادت نره ها... بگو تا عصر...
سوم اینکه: دل و جیگر این دو تا شماره را دربیار... پرینت کامل از تمام پیامک ها و تماس های ورودی و خروجی شش ماهه اخیرش را تا عصر میخوام... استعلام از مخابرات درباره معرفی صاحب یا صاحبان قبلی این دو تا خط و اینکه از چه تاریخی فعال شده و خلاصه همه چیز... حتی میزان حجم بسته های اینترنتی که استفاده کرده و ادلیست فضاهای مجازی و آدرس هایی که با خطوط اینترنت این دو تا خط استفاده کرده... بازم تاکید میکنم: همه چیزش را واسم تا عصر در بیار...
ببین! الان ساعت 10و ربع صبح هست... تا 3وربع عصر... ینی پنج ساعت فرصت داری... یه یاعلی بگو و برو دنبال چیزایی که خواستم... ضمنا امروز نهار نمیخوام... اصلا کسی وارد اتاقم نشه... یه نامه هم بنویس که بتونم گوشیم را برای یک ساعت بیارم داخل... پاشو یاعلی... پاشو ماشالله...
عمار رفت دنبال کارایی که بهش گفته بودم... برای کارهایی که بهش سپرده بودم، حدودا هفت تیم باید اکتیو میشد تا بتونه جواب استعلامات را تا مدت 5 ساعت آینده اش به نحو قابل قبولی ارائه بده...
پاشدم و رفتم سراغ کیفم... چفیه مشکیم را آوردم بیرون... یادگار شهید پازوکی بود وقتی که برای سه روز، در مناطق عملیاتی برای تفحص شهدا پیشش بودم... خیلی وقت نیست شهید شده... از بچه های تفحص بود که در حال تفحص شهدا شهید شد... وقتی اون را میندازم روی سرم و کفش و جورابم را بیرون میارم و بدون زیرانداز میشینم روی زمین کف اتاقم... احساس میکنم یه کمی مثل پازوکی میشم... هرچند اون کجا و من غرق در ظلمت کجا؟!
اول دو رکعت نماز عرض حاجت به حضرت زهرا سلام الله علیها خوندم... دقیقا همون کاری که پازوکی اول هر عملیات تفحص انجام میداد... بعدش سلام به ارباب بی کفن... السلام علیک یا اباعبدالله... بعدش روی همون خاک و خل های کف اتاقم به سجده افتادم و 70 بار ذکر یونسیه را گفتم: «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِين... فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِين» اینو آیت الله بهجت بهمون گفته بود که وقتی به عجز افتادید به سجده برید و این ذکر را بگید...
#نویسنده:محمدرضا حدادپور جهرمی
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"«
@ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷