زهرا نفس نفس زدنت میکشد مرا
این رازداری حسنت میکشد مرا
زهرا خودت بگو چه کنم با نبود تو
حیدر فدای چهرهی زرد و کبود تو..
چشم و چراغ خانهی کم سوی من! مرو
از من گذشته؛ محض رضای حسن مرو
جای غلاف مانده سر بازویت ولی
فریاد میزدی که فدای سر علی (:
ای کشتی نجات علی، رو گرفتهای؟
من مردهام مگر، که تو پهلو گرفتهای؟
ای سربلندها، همه پیش تو سر به زیر
پیش حسین دست به پهلوی خود مگیر
مویت در این سه ماه حسابی سپید شد
محسن میان شعلهی آتش شهید شد
بعد از تو روزگار حسن تیره میشود
وقتی به خاکِ چادر تو خیره میشود
باور نمیکنم که نهانی و بیصدا
با دستهای خویش کفن میکنم تو را...
#فاطمیه
🥀|
@ranyaa_313