🔻
تحلیل اجتماعیِ پیمایش حجاب
۱. اینکه «چهل درصد» از مکشفهها در «پیش از تیرماه سال گذشته» کشف حجاب کردهاند (مطابق آمار پژوهشکدۀ باقرالعلوم که وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی است) ، نشانگر این حقیقت است که «موج» و «شیب» کشف حجاب بهصورت جدی و گسترده در دورۀ پیشااغتشاش، آغاز شده بوده و «روند خطی» و «سیر فزاینده» شکل گرفته بوده و حادثۀ مرگ مهسا امینی، فقط یک «زمینۀ تشدیدکننده» بوده است. تشدیدکنندگیِ آن نیز آنچنان برجسته نبوده، بلکه در اثر اهمالکاری مسئولان در اِعمال اقتدار و اجرای قانون در دورۀ پیشااغتشاش، مسیر طبیعی پدید آمده بود و مکشفهها احساس نمیکردند که مسئولان، قاطعیتی برای مواجهه دارند. این چهل درصد، میوۀ تلخ اغتشاش نیستند، بلکه اینان اغتشاش آفریدند یا با آن همراه شدند.
۲. این در حالی است که ما به «شصت درصدِ پسااغتشاش»، اعتنا میکنیم اما از «چهل درصدِ پیشااغتشاش» غافلیم. به نظرم مسألۀ اصلی، آن چهل درصدِ پیشینی است که توانسته «بدون اغتشاش» - که آکنده از حس و حرارت و هیجان و روایت بود - پیش برود. اگر بتوان آن شصت درصد را به اغتشاش نسبت داد، دربارۀ این چهل درصد چه باید گفت؟ این عدد بر اساس که «منطق اجتماعی» به تحقق پیوسته است؟ کدام «نیروی پیشران»، کشف حجاب را در دورۀ پیشااغتشاش تا مرز چهل درصد سوق داده است؟ من در تحلیلهای گذشتهام به این واقعیت تصریح کرده بودم که باید سالهای آغازینِ دهۀ نود را «نقطۀ عطف» نسبت به حجاب دانست و «موج جدید» را به آن نسبت داد و اتفاقهای امروز را در اتصال و همبستگی با این گذشتۀ تبیینگر، فهم کرد، نه اینکه چند تخلف موردی و اندک گشت ارشاد را در سالهای اخیر، اصل و اساس انگاشت و یا حادثۀ مرگ مهسا امینی را گرانیگاه قلمداد کرد. رگهها و ریشهها به «خُردهرویدادها»یی باز میگردد که از آغاز دهۀ نود توسط رسانههای فارسیزبان و دنبالۀ داخلی آنها در جریان اصلاحات، بهتدریج صورتبندی شدند و یک «سیر نامحسوس» را پدید آورند. این سیر، به یک «کلانرویداد» نیاز داشت؛ یک حادثۀ تلخ و بسیجگر و احساسی که در اثر انفجار آن، هم نقص شصت درصدیِ خود را جبران کند و هم با شرمندهسازی حاکمیت، به خود رسمیت بدهد.
۳. در طول ماههای تیر و مرداد و شهریور، سیر کشف حجاب حدود «سه درصد» بوده اما در مهرماه به «بیست درصد» میرسد. این عدد، در هیچیک از ماههای بعدی نیز تکرار نمیشود. پس قلۀ اقدام به کشف حجاب، معطوف به «مهرماه» بوده است. اما چرا مهرماه؟! روند کشف حجاب، میتوانست به صورت متوازن میان ماهها توزیع شود و در هر ماه، جمعی به مکشفهها افزوده شوند، و یا میتوانست ناگهان پس از اغتشاش و مرگ مهسا امینی، حالت هیجانی و انفجاری به خود بگیرد و ظهور یابد، اما حدود «سه ماه» طول کشیده تا تمایل بیست درصدی شکل بگیرد و این تمایل نیز در هیچیک از ماههای بعدی نیز تکرار نشده است. یک فرض این است که این عدد بزرگ را به بازگشایی دانشگاهها و مدارس نسبت بدهیم و بگوییم این دو بستر، زمینۀ همافزایی و ظهور حداکثری را بهصورت ضربتی فراهم کردند. فرض دیگر این است که گفته شود زنانِ مایل به کشف حجاب که تصمیم قطعی برای کشف حجاب داشتند، از نظر احتمال مواجهۀ حاکمیت، دچار تردید بودند، اما در این فرصت سه ماهه - که آمیخته با تعلل و بیعملی مسئولان بود - یقین پیدا کردند که حاکمیت، دیگر انگیزه و توانی برای برخورد ندارد و با سکوت رفتاری خویش، شرایط جدید را پذیرفته است.
۴. در اردیبهشت ماه، آمار اقدام به کشف حجاب به عدد «هفتمدهم درصد» میرسد که کمترین میزان در مقایسه با همۀ ماههای گذشته است. تنها اتفاقی که میتونسته سرچشمۀ این افول ناگهانی و بیسابقه باشد، تهدید سردار رادان به اجرای قانون حجاب بوده است. این امر نشان میدهد که حاکمیت، همچنان از اقتدار برخوردار است و چنانچه «سخن مقتدارنه» بگوید - و اندکی نیز «قدرتِ» خویش را به رخ بکشد - گره گشوده خواهد شد و نهتنها روند پیشرونده، متوقف خواهد شد، بلکه بساط کشف حجاب و برهنگی نیز جمع خواهد شد. در واقع، چشم مکشفهها به «رفتار حاکمیت» است و بر اساس آن، رفتار خود را تعریف و بازتعریف میکنند. ازاینرو، روندها و سیرهای اجتماعی در این لایه، به سستی یا قوّتِ «گفتارهای حاکمیتی» وابسته است. متأسفانه «ضعف گفتاری» در ادبیات رسمیِ مسئولان، «اقتدار حاکمیت» را تا اندازهای مخدوش کرده است و باید از طریق جدّیّت و غلظت بخشیدن به گفتارهای رسمی، گذشته را جبران کرد.
@rasadeakhbar313