.
توماس آگدن از روانکاوای شاخصیه که تأکید بسیاری روی رابطهی روانشناسی و ادبیات داره.
❞ آگدن توی کتاب «کشف دوبارهی روانکاوی» میگه:
«... دومین بازکشف، فهم این موضوع است که
خواندن خط به خط و جمله به جملهی تمام متون تحلیلی و ادبی با صدای بلند
(که به دقت خوانده میشوند)،
چقدر برای روش من در تدریس و روانکاوی حیاتی است...
من دریافتهام که خواندن متون با صدای بلند اجازه میدهد من و اعضای سمینار طنین کلمات، صدای خواننده، انتخاب کلمات توسط نویسنده، آهنگ و ساختار جملات و مانند آنها را بشنویم و احساس کنیم
و همهی اینها در کنار هم، تأثیرات هیجانیای را خلق میکنند که از محتوای گفتهشده جداییناپذیرند
با شنیدن جملاتی که خوانده میشوند، روشن میشود که
کلمات فقط حامل اندیشهها نیستند؛
بلکه کلمات، چه بخشی از یک متن تحلیلی باشند،
چه بخشی از یک شعر،
چه بخشی از یک داستان کوتاه،
چه بخشی از اظهارات بیمار در مورد اتاق انتظار تحلیلگر
و چه پاسخ تحلیلگر به رؤیای یک بیمار،
فقط تجربهی نویسنده یا گوینده را منعکس نمیکنند،
بلکه تجربهای را خلق میکنند که برای نخستین بار خوانده، گفته یا شنیده میشود.»
❞ شاهین کلانتری در یادداشتی میگوید:
«گاهی از برخی دوستان اهل مطالعه میشنوم که با افتخار میگویند وقتی برای ادبیات داستانی ندارند و ترجیح میدهند کتابهای غیرداستانی و آموزشی بخوانند.
بدبختانه تصور اغلب این افراد از داستان، برمیگردد به رمانهای عامهپسند نویسندگانی از قبیل فهمیه رحیمی و ر. اعتمادی.
بنابراین طبیعیست که با افتخار خودشان را مبرا از ادبیات بدانند.
که خب، این پنداری نارس است.
میبینیم که بسیاری از متفکران و پژوهشگران علم و فلسفه، طرفدار سرسخت ادبیات داستانیاند.
یک شاهد آشکارش ارجاع فراوان بسیاری از آثار غیرداستانیِ سطح بالا به آثار ادبی است.
بسیاری از مهارتهای شناختی و ارتباطی ما فقط از رهگذر مطالعهی ادبیات اصیل رشد مییابد.
پیشنهاد میکنم کتاب «چرا ادبیات؟» از ماریو بارگاس یوسا را بخوانید. »
❞آگدن در کتاب جدیدش، «احیای زندگی در اتاق درمان»، میگوید:
«اما گاهی احساس میکنم
نویسندهبودن بلاییست که
جز نشستن و دوباره نوشتن گریزی ندارد.»
+ حق پلاس🤌🏻
#از_نوشتن