🔻بازنشر یک مصاحبه؛
🔳 ماجرای گرسنگی و وصیت نامه علامه حسن زاده آملی/ علامه چه زمانهایی عصبانی میشد؟
حجت الاسلام والمسلمین عبدالله حسن زاده، فرزند ارشد علامه حسن زاده آملی:🔻
◻️ ...ایشان یک دفترچه کوچکی داشتند و در آن، سر فصلها و عنوانهایی را نوشته بودند و روزانه به خودشان نمره میدادند. عنوان هایی در خصوص درسشان، شاگردپروری شان، رابطه با فرزندانشان و اهل خانه و موارد دیگر.
ایشان هر روز این کار را با این سبک انجام میداد.
◻️ ایشان در خانه راحت بودند و برای ما شعر میخواندند.
"آقاجان" حافظه بسیار خوبی دارند و از همان ابتدا به ادبیات علاقه وافری داشت. خودشان شاعرند.
از همان زمانی که تازه رفته بودند مدرسه، طبع شعر داشتند و شعر میگفتند الان بعضی اشعار در دیوانشان مربوط به همان سنین جوانی است.
یادم نمیرود که یکی دو قفسه کتاب پر از کتابهای ادبیات کلاسیک داشتند و دیوانها و تذکره شعرا بود.
در مدرسه حقانی برای طلبهها گلستان میگفتند و سفارش میکردند که ادبیات فارسی را درست بخوانیم و درست بیاموزیم.
◻️ ایشان شدیدا انسان عاطفی است و در رسیدگی به دیگران کوتاهی نمیکرد. اجازه بدهید نگویم که چه از او میدانم و چه بسیار مواقعی کمک کرده است، نه اینکه از اهل خانه دریغ کند بلکه احساس کرده بود که دیگران مقدمند.
◻️ گاهی از روی طبع نوجوانی و بچگی، دعوایی در خانه راه میافتاد و ایشان برای ساکت کردن ما دعوا نمیکرد. چیزی که میدیدم بسیار برای ما شکننده بود آن هم این بود که خودش را میزد و گاهی آنچنان به قول معروف یقه میدرید که دکمههای پیراهن میافتاد و بر ما سخت بود و تا مدتها دست میکشیدیم.
◻️ مبنای مهر و قهر حاج آقا همان
قرآن و برهان است و عبور کردن از اینها برایش بسیار سنگین بود و انتظار نداشتند که اهل خانواده تخطی کنند.
◻️ در خاطرم هست ایشان جلسات پنجشنبهها داشتند که به اتفاق تعدادی از آقایان مانند شهید مطهری، آقای انصاری شیرازی و دیگران خدمت علامه طباطبایی میرسیدند.
افراد، پرسشهای خودشان را مطرح میکردند و حضرت علامه هم پاسخ میدادند.
◻️ به گفته خودش قرآن، عرفان و برهان از هم جدایی ندارند و هرجا از آثار ایشان را که ورق بزنی، می بینی آیه قرآنش هست، برهانش هست، عرفانش هم هست.
◻️ مرحوم آقای الهی قمشه ای به ایشان فرموده بود شما از این احترامی که به استاد میگذاری خیر میبینی، همه از این ادب ایشان بسیار شگفت زده بودند که ایشان چرا انقدر نسبت به اساتید با ادب و احترام برخورد میکند.
◻️ ... یک یا دوبار از ایشان شنیدم که همان ایام جوانی، در مدرسه مروی یا مدرسه حاج میرزا ابوالفتح، آنچنان گرسنگی فشار آورده بود که حتی تکه نان خشکی هم نبود، میگفتند چندبار وصیتنامه نوشتم زیر سرم گذاشتم "من فلانی هستم و این اصل و نسب من است و از گرسنگی و فقر، جان سپردم"...
◻️ اصلا از خاطرم نمی رود این است که شاید هیچ موقع پیش نیامده باشد که آفتاب در آمده باشد و ایشان خواب بوده باشند.
◻️ ایشان در انقلاب بوده است و تا زمانی که وضع جسمی شان اجازه می داده، در صحنه بوده اند و آن چیزی که بیشتر برایشان مهم است این است که دامن اسلام را خدشه دار نکنیم و در همین راستا، از برخی موضع گیریها ناراحت می شدند.
@rasul313