📚عبرت از «امير تيمور گورگان» در هر پيشامدى آن قدر ثبات قدم داشت كه هيچ مشكلى سد راه وى نمى‌شد. علت را از او خواهان شدند، گفت: وقتى از دشمن فرار كرده بودم و به ويرانه‌اى پناه بردم، در عاقبت كار خويش فكر مى‌كردم ؛ ناگاه نظرم بر مورى ضعيف افتاد كه دانه غله‌اى از خود بزرگتر را برداشته و از ديوار بالا مى‌برد. چون دقيق نظر كردم و شمارش نمودم ديدم، آن دانه شصت و هفت مرتبه بر زمين افتاد، و مورچه عاقبت آن دانه را بر سر ديوار برد. از ديدار اين كردار مورچه چنان قدرتى در من پديدار گشت كه هيچگاه آن را فراموش نمى‌كنم. با خود گفتم: اى تيمور تو از مورى كمترى نيستى، برخيز و درپى كار خود باش، سپس برخاستم و گماشتم تا به اين پايه از رسيدم. 📚منبع :صد موضوع پانصد داستان http://eitaa.com/ravabeteci