زندهیاد حجت الاسلام حاج آقا یگانه مرقی.. نعمت پیامبر بالاتر از هر نعمتی
پیغمبر خیلی عظمت دارد، نمیشود رفتار پیغمبر را لیست کرد. همان به قدر تشنگی باید چشیددد. آمدند به امیرالمومنین گفتند، میشود پیغمبر را برای ما توصیف کنید؟ امیرالمومنین لبخندی زدند و فرمودند؛ شما میتوانید نعمتهای خدا را برای من لیست کنید؟ گفتند؛ نه آقا "ان تعدوا نعمت الله لا تحصو ها" ، اگر بخواهید نعمتهای خدا را لیست کنید لیست نمیشود. بعد حضرت فرمود که میدانستید همهی بی نهایت نعمت خدا در نظر خدا قلیل است؟ چرا؟ چون خدا میفرماید؛ "متاع الحیوه الدنیا قلیل" همان لا تحصو ها [قلیل است]. این نشان میدهد که آن واحد شمارش خدا با ما فرق میکند؛ واحد عظمت و قلت خدا با ما فرق میکند. درست است که" نعمت الله لا تحصوها" ولی نزد خدا این لا تحصوها میشود قلیل."متاع الدنیا قلیلٌ"
خُلق بینهایت پیامبر
اما همین خدایی که به نعمت بینهایتش قلیل میگوید، به پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند: "و انّک علی خُلُق عظیم"، خُلق تو(پیامبر) عظیم است. خُلق یعنی چه؟ ماده خلق (خ ل ق) به معنای اندازه است. وقتی با فتحه بیاید میشود خَلق، اندازه ظاهری، خُلق اندازه باطنی میشود، یعنی تو (پیامبر) بینهایت هستی.
مناظره امیرالمومنین با دانشمند یهودی
"جاء حبر الی امیر المومنین" فردی یهودی نزد امیر المومنین آمد، پیشتر نزد خلیفه اول رفته بود و پرسیده بود خدا کجاست؟ خلیفه اول گفته بود در آسمانها، یهودی استنتاج کرد که خدا در زمین نیست و به نحوی استنتاج کرد که خدا در آسمان هم نیست لذا خلیفه اول دستور قتل او را داد. یهودی گفت اسلامی که انقدر بی منطق باشد ارزش ندارد. هنگام بیرون رفتن سلمان فارسی جلوی او را گرفت و گفت از یک آقایی که کشاورزی میکند سوالت را بپرس. هنگامی که میخواست نزد امیرالمومنین بیاید، حضرت علی(ع) وقتی از دور او را دید، فریاد زدند: "ان الله اين الاين فلا اين له؛ جل ان يحويه مكان فهو فى كل مكان بغير مماسة و لا مجاورة يحيط علما بما فيها و لا يخلو شى ء من تدبيره " خدا خالق مکان است ولی خود در مکان نیست. یهودی وقتی رسید به امیرالمومنین افتاد روی پای ایشان، " افنبی انت؟" تو پیغمبری؟ امیر المومنین فرمودند: " ویللک، انا عبد من عبید محمد" من بندهای از بندگان پیغمبر اکرم هستم. امیر المومنین با این همه عظمت، بنده ای از بندگان پیغمبر است، باید بتوانیم شبیه پیغمبر بشویم.
دو خصوصیت پیغمبر و نشانههای بندگی
دو خصوصیت از پیغمبر اکرم بگویم، یکی از مهمترین خصوصیتهای پیغمبر که نشانه بندگی پیغمبر است، نشانه بندگی آن چیزی نیست که ما تصور میکنیم مثلا محاسن بلند یا پیشانی کنده بسته، بعضا دشمنان پیغمبر هم اینگونه بودند، داعشیها هم بعضا اینگونه هستند، اینها نشانه بندگی نیست. نشانه بندگی ظریف است.اصلا خود پیامبر اکرم فرمودند: اگر میخواهی بندگیات را بسنجی ببین خانوادهات را چقدر دوست داری؟ این نشانه واقعی بندگی است. *یکی از نشانههای واقعی بندگی که پیغمبر داشت و ما باید آن را پیدا کنیم، تکلف است.* در قرآن دارد که حضرت فرمودند: " و ما انا من المکلفین" من از متکلفین نیستم. خدا به پیامبر گفت که برو به مردم بگو من این شکلی هستم. متکلف نیستم. متکلف یعنی ادا درآوردن. بنده واقعی خدا، خودش است. ادا در نمیآورد. هی چیزهایی را برای خودش تحمیل نمیکند. تا یکجوری توجه دیگران را به خودش جلب کند. میداند خدا دارد کار میکند، لذا لازم نیست ادا دربیاورد. ببینید من از اداهای خیلی ساده شروع بکنم. مثلا آدمهایی هستند وقتی یک مقامی دارند، لزوما باید وسیلهای که سوارش میشوند وسیله ویژهای باشد، مثلا میگوید من چون مهندس شدم، چون دکتر شدم، پراید در حد من نیست، مثال میزنم! باید سوار وسیله بالاتر شوم. این میشود تکلف. مثلا فلان جا نباید بروم، مثلا اگر بچه من گفت بابا برویم در پارک بنشینیم و بگوییم و بخندیم، نه دیگر، در شان ما نیست. این عبارت " در شان ما نیست" در حلال خدا دارم میگویم دیگر. در شان ما نیست بنشینیم روی زمین. پیغمبر برعکس همه اینها بود. در روایت داریم که پیغمبر اکرم سوار الاغ میشدند. بگذارید عین متن روایت را بخوانم که پیغمبر اکرم فرمودند: محبوب من اینگونه است، من دوست دارم این شکلی باشم. "احب الرکوب علی الحمار موکفا" میخواهم روی الاغ بنشینم درحالی که الاغ پالون نداشته باشد. اصلا خود پالون کلاس بوده. حضرت میفرمایند نه من پارچهای میاندازم روی الاغ. این باعث میشود مردم با پیغمبر راحت باشند. در روایت دارد که فرعون خصوصیتی داشت که باعث شد عمرش چهارصد سال شود. چه خصوصیتی داشت؟ اینکه بین مردم و فرعون حجاب نبود. یعنی هرکس با فرعون کار داشت راحت پیش او میرفت. انقدر خدا از این خصوصیت فرعون خوشش آمد که چهارصد سال عمر او را طولانی کرد. حضرت فرمودند یکی دیگر از علتهایش این بود که با خانوادهی خود گرم میگر