«لا یَنهاکُمُ اللَّه عَنِ الّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فى الدّین وَ لَم یُخرِجُوکُم عَن دِیارِکُم اَن تَبَرّؤُهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُقسِطین»، این دستور قرآن است، با کفار، با کسانى که با شما هم عقیده نیستند، اما به شما تجاوز نکردند؛ تعرض نکردند؛ تعدى نکردند؛ با شما ظالمانه برخورد نمى‏ کنند، به این ها اعمال قسط کنید؛ نیکى کنید. «و ان تبرّوهم»؛ به آن ها نیکى کنید. دستور اسلام این است. چطور کسى این را نفهمد و جهاد اسلامى را که مبارزه آزادى‏ بخش ملت هاست؛ مبارزه رها کردن ملت ها از چنگال قدرت هاى ستمگر ظالم است، این را این‏ طور تفسیر کند، که متأسفانه در این بیانات تفسیر شده و متعلق به امروز هم البته نیست؛ قرن ها روحانیون اروپایى این حرف ها را نسبت به اسلام مى‏ گفتند و ما در دوران هاى اخیر تصوّرمان این بود که این حرف ها تمام شده، روشنگرى حقیقت، کار خودش را کرده است؛ اما انسان متأسفانه باز مى ‏بیند که از این حرف ها بر زبان هایى که نباید جارى شود، جارى مى‏ شود. لکن جنبه دوم قضیه، به نظر من از جنبه اول مهم تر است و آن، سیاست هاى پشت ‏پرده این گونه بیانات است، که مسأله را براى ما روشن مى‏کند. مسأله بحران‏ آفرینى مذهبى در دنیا، قرار دادن اصحاب ادیان مختلف و مذاهب مختلف در مقابل هم، جلوگیرى از همکارى ملت هایى که داراى عقاید مختلف اند، ایجاد جنگ، ایجاد درگیرى و ایجاد بحران، که این خواست قدرت هایى است که ادامه حیات شان منوط به بحران‏ آفرینى است؛ باید بحران ‏آفرینى کنند تا بتوانند مقاصد خبیث خودشان را در میان جامعه بین ‏المللى دنبال بکنند. من از این نگرانم که پشت سر این بیانات، بدبینى مسلمانان و مسیحیان نسبت به یکدیگر، کینه ‏ورزى ملت هاى مسیحى و مسلمان با یکدیگر، زشت کردن چهره مسلمین، به خصوص در کشورهایى که در آن جا در اقلیت اند؛ مثل کشورهاى اروپایى و امریکا، ایجاد بهانه ‏هایى براى سرکوب جوامع مسلمان در این کشورها با اتهام واهى تروریست و امثال این­ها فراهم شود. آن چه که پشت سر این قضیه هست، این‏ جور سیاست هاست؛ این را باید توجه داشت. و گمان مى‏ کنم خود پاپ هم در این زمینه فریب خورده و توجه نکرده که پشت سر این حرف چیست و آن کسانى که وادار مى ‏کنند؛ زمینه‏ سازى مى‏ کنند براى بیان این حرف ها، آن ها چه مقاصدى دارند؟ چند سال قبل یکى از رؤساى اروپایى آمده بود تهران و در ملاقات با من، با یک تعبیرى، اشاره‏ اى کرد از جنگ مسیحى و مسلمان. من در مخاطبه با او اظهار تعجّب کردم و گفتم مگر بناست جنگى بین مسلمانان و مسیحى‏ ها بشود؟! گفتم مسلمان ها انگیزه جنگیدن با مسیحیان را ندارند. در این صدسال اخیر هم، شاید هم بیشتر، هر چه جنگ در دنیا جنگ­هاى بزرگ اتفاق افتاده است، جنگ بین خود مسیحى ‏ها بوده است؛ جنگ اوّل جهانى، جنگ دوّم جهانى، جنگ هاى فرانسه و آلمان؛ اسم آوردم و به او گفتم که این جنگ ها بین دولت هاى مسیحى بوده و بین مسیحیان و مسلمانان نبوده است. آن وقت، تعجّب کردم از این که چرا این حرف را مطرح کرد. بعد از چندى این ماجراى برج هاى نیویورک اتفاق افتاد و اظهار نظر رئیس‏ جمهور امریکا که: جنگ صلیبى شروع شده است! این شخصى که مورد بحث ماست، که با من صحبت مى‏ کرد، یکى از کسان اصلى‏ اى بود که پس از بیانات جورج بوش در پروژه امریکایى، صهیونیستى حمله به عراق، دخالت مستقیم داشت. من آن جا توجه کردم که این حرفى که با من در این جا مطرح شده بود، این مسبوق به یک مذاکره، به یک گفت و گو، به یک قرار در بین سران استکبار جهانى بوده است. آن کسانى که حلقه توطئه امریکایى، صهیونیستى را در مورد خاورمیانه تشکیل داده بودند، که قدم اوّلشان هم حمله به عراق بود. آن جا معناى آن حرف، براى من آشکار شد؛ جنگ صلیبى! جنگ مسلمانان و مسیحیان! البته موفق نشدند. از آن روز تا امروز تلاش هاى زیادى کردند. ماجراى کاریکاتورهاى اهانت‏ آمیز در همین سلسله است. ماجراى اظهارات اهانت ‏آمیز بعضى از سیاست مداران و مطبوعاتی ها نسبت به اسلام و مسلمین در امریکا و اروپا از همین مقوله است. این هم آخرین حلقه این سلسله است تا امروز، که متأسفانه این دفعه از زبان پاپ، از زبان یک روحانى مسیحى، صادر مى‏شود. از بوش، ما خلاف توقع مان نمى ‏شود؛ چون بوش همین است. رئیس ‏جمهور امریکا، یعنى عنصرى که براى قدرت ها، کارتل ها و تراست هاى غارتگر جهانى کار مى‏ کند و به وسیله آن ها انتخاب شده است و دستش در کارهاى آن­هاست. انسان از او تعجب نمى‏کند؛ اما از یک مقام روحانى، خیلى تعجب ‏آور است؛ خیلى مایه تأسّف است که یک مقام روحانى ارشد در عالَم مسیحیّت وسیله ‏اى بشود براى آن چیزى که سیاست عمده مستکبران و قدرتمندان و تجّار زر و زور در سطح دنیاست! وسیله‏ اى بشود براى سیاست عمده به غارت برندگان ثروت هاى ملى و بحران‏ سازها و براى آن چیزى که هدف آن هاست. مسلمان ها باید به این توجّه کنند. ادامه👇👇👇👇👇