روضه امام حسین(ع) در قتلگاه
▪️امام حسين(ع) آنقدر جنگيد تا آنكه پيكر پاکش دهها زخم برداشت و ايستاد تا اندکی بياسايد.در همان حال كه ايستاده بود، سنگی آمد و بر پيشانی او خورد و خون از پيشانیاش جاری گشت.
شمر در ميان سپاهيانش ندا داد:چرا ايستادهايد؟ درباره او منتظر چه هستيد؟ تيرها او را از پا افکنده است، به او حمله کنيد، مادرتان به عزايتان بنشيند؛ به دنبال اين فرمان،از هر طرف به امام حمله کردند و زخم شمشيرها او را از پا درآورد.
▪️نخستين كسي كه سراغ امام حسين(ع) رفت، زُرْعَةبنشَريك بود كه بر دست چپ او ضربهای زد.عمروبنطلحه هم از پشت سر بر شانه حضرت ضربه محكمی زد. سنان هم تيری بر گلوی حضرت زد. صالحبنوَهَب هم با نيزه، ضربتي بر پشت امام وارد کرد، بر اثر اين زخمها و ضربتها امام حسين(ع) از اسب بر زمين افتاد
▪️امام برخاست و نشست و تير از گلويش بيرون کشيد و دستانش را به هم وصل کرد و زير گلو گرفت و هر وقت پر از خون ميشد سر و محاسن خود را با آن آغشته ميکرد و ميفرمود:خدا را با اين وضع ملاقات ميکنم در حاليکه حق من غصب شده است. آنگاه از اطراف امام پراکنده شدند در حاليکه او گاهی با صورت روی زمين میافتاد و گاهی برمیخاست
▪️در اين حال سنان به او نزديک شد و با نيزه ضربتی بر او زد که در اثر آن، امام نقش بر زمين شد.سنان به خولی گفت: سر او را از بدن جدا کن. خولی خواست اين کار را بکند،امّا دچار سستی شد و لرزه بر اندامش افتاد.سنان ملعون به او گفت: خدا بازوانت را سست و دستانت را از بدن جدا کند.آنگاه از اسب فرود آمد و سر مبارک امام را از تن جدا کرد و آن را به خولی داد.
#شام_غریبان