✍انگشت ششم شهیدی که بالاخره رازش فاش شد 🔸به جای پنج انگشت شش انگشت در دست داشت بچه ها تو لشکر بهش گفتند آقای زمزم این انگشت ششم بدرد چه می خوره می گفت هر موقع که باشه یک روزی بدرد می خوره وقتی که دنبال جنازه های شهدا می گشتیم جنازه شهید شعیب زمزم با همین انگشت ششم شناسایی شد. ✅دلنوشته دختر شهید شعیب زمزم برای پدرش... 🔹دلم بهانه پدر را گرفته است به من گفتند باید حرف دلم را در جمع همرزمان پدر و دیگر بسیجیان بگویم از کجا بگویم از شهیدان که معراج مردان مؤمن اند یا از شهید که زنده تاریخ است. 🔸به راستی هنوز برایم واژه شهادت بخش نشده است چرا که برایم سخت است که باور کنم که کسانی جان خود را به خطر انداختند و به دره های آتش قدم نهادند و آماده شدند در جوی خون بغلتند آن هم در چه روزهایی روزهای زیبای نوجوانی و جوانی. 🔹آنان جز عشق به خدا چیزی در دل نداشتند و با همین دلهای عاشق به جنگ با قدرتمندترین ارتش خاورمیانه رفتند و بعد از هشت سال دفاع مقدس بالاخره دشمن را به زانو در آوردند تا آنجا که جوی خون شهادت کماکان از عراق و سوریه همچنان جوشان است. 🔸می دانم هرگز لحظه ای از یاد جزیره مجنون آبادان و خرمشهر فاو و مهران که قتلگاه پدرم بود غافل نمی شوید با ما بگویید که شاهد چه ایثارگری هایی بودید لحظه شهادت آن نوجوانی که با لب تشنه در کنار شما به شهادت رسید چه حالی داشتید و بگویید چگونه می توانید زندان دنیا را تحمل کنید و با زرق و برق آن دست و پنجه نرم کنید؟ شهدای غدیر استان کرمان