تنها سه دختر داشت شبی دختر بزرگ او، حضرت رقیه س را در خواب دید حضرت فرمود: «به پدرت بگو به والی دمشق بگوید: ميان لحد و جسدم آب افتاده، بيايد قبر و لحدم را تعمير كند» دختر به پدر گفت اما پدر از ترس اهل تسنن، به خواب اعتنا نکرد شب دوم، دختر دوم، همین خواب را دید اما پدر، باز به خواب اعتنا نکرد. شب سوم، دختر آخر همین خواب را دید باز پدر به خواب اعتنا نکرد شب چهارم این بار خود پدر، حضرت را در خواب دید حضرت با عتاب فرمود: چرا والی دمشق را خبردار نکردی؟! از خواب پرید و صبح، ماجرای را برای والی تعریف کرد. والی دمشق به بزرگان شیعه و سنی امر کرد غسل کرده، جامه پاکیزه پوشیده و قفل حرم، بدست هرکس باز شد، او قبر را نبش و تعمیر کند. بزرگان شیعه و سنی همین کار را کردند اما قفل حرم باز نشد الا به دستِ سید ابراهیم دمشقی که خود و سه دخترش، خواب حضرت رقیه س را دیده بودند. کلنگ هیچ کس بر زمین اثر نکرد الا کلنگ سید ابراهیم. حرم را قُرق کرده، لحد را شکافتند دیدند بدن مطهر حضرت، صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده. سید ابراهیم در قبر رفت همین که خشت بالای سر را برداشت، سید افتاد. زیر بغلش رو گرفتند اما می‌گفت: «ای وای بر من، ای وای بر من! به ما می‌گفتند یزید، زن غساله و کفن فرستاده اما اکنون فهمیدم دروغ بوده چون حضرت، با پیراهن خود دفن شده!» سید، بدن را در پارچه‌ای پیچید و بیرون آورد. دختر کوچکی بود. کمرش از شدت ضربات مجروح بود و تمام بدنش کبود😭 بیرون قبر، حضرت را بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بود و گریه می‌کرد تا قبر تعمیر شود وقت نماز که می‌شد، سید، بدن مطهر را در بالای مکانی پاکیزه قرار می‌داد. از نماز که فارغ می‌شد، دوباره پیکر را بر روی زانو قرار می‌داد. به معجزه حضرت در این سه روز سید نیازی به آب و غذا و تجدید وضو پیدا نکرد. بعد از تعمیر، بدن را دفن کرد و دعا کرد خداوند به او فرزند پسر عطا کند. همین هم شد و در پیری، پسردار شد. والی دمشق هم تولیت حرم را به او و پس از او به فرزندانش سپرد. فرزندان سید ابراهیم معروف به مستجاب‌الدعوه بودند بگونه‌ای که دست خود را به موضع دردناک بیماری قرار می‌دادند، درد آرام می‌شد و این خاصیت، به خاطر نگهداری سه شبانه روزی بدن حضرت توسط پدر ایشان بود منتخب التواریخ ص ۳۸۸