پسري به خواستگاري دختري رفت خانواده دختر از او پرسيدند:وضع مالي شما چطور است ؟پسر جواب داد :عاليست به او گفتند:تحصيلاتتان به کجا رسيده؟جواب داد ؛تحصيلات عاليه داريم پرسيدند :موقعيت خانوادگي تان چطور است ؟گفت نظير ندارد به او گفتند :شغل شما چيست ؟جواب داد ؛از کار کردن بي نيازم ولي به کار تجارت مشغولم، از پسر پرسيدند که شهرت شما در شهر و محل تولدتان چگونه است ؟در جواب گفت :به خوشي خلقي معروفم. عروس و پدر مادر از اين همه سجاياي اخلاقي به حيرت افتاده بودند و قند توي دلشان آب مي شد مخصوصا مادر عروس در نهايت شادماني گفت:آقا با اين همه صفات و اخلاق پسنديده آيا عيبي هم دارد؟ مادر پسر جواب داد :فقط يک عيب کوچک دارد و آن هم اين است که خيلي دروغ مي گويد