يك روز سلطان محمود، بسيار ناراحت بود. تلخك خواست تا او را بخنداند و از ناراحتي درآورد. به او گفت: «اي سلطان، نام پدرت چه بود؟» سلطان ناراحت شد و پاسخي نداد. تلخك دوباره از او سؤال كرد. سلطان گفت: «مردك احمق، تو با پدرم چه كار داري؟» تلخك گفت: «نام پدرت معلوم شد؛ حالا بگو نام پدربزرگت چه بود؟» عبید زاکانی