سلام و درود خداوند به آن رزمنده مخلص و بی نام و نشان اینجا کوههای راور است در شمال استان کرمان محل تردد اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر .
در سال ۱۳۸۸ تردد اشرار در راور کرمان به اوج رسیده بود و گروگانگیری بطوریکه در این شهر ستان مردم احساس ناامنی میکردند. آن زمان شهید مهدی توسنگ فرمانده یگان تکاور زهکلوت در جنوب استان کرمان بود .
فرماندهان ارشد استان کرمان جلسه گذاشتند و به همراه اعضای شورای تامین شهرستان راور در جستجوی افسر عملیاتی میگشتند که بتواند امنیت و نظم را دوباره به راور برگرداند. از آنجا که مهدی توسنگ توانسته بود در جنوب استان کرمان و در شهرستان زهکلوت و دشت جازموریان عملکرد عالی و درخشانی از خود نشان دهد و امنیت آن منطقه و به دنبال آن رضایت مردم محروم آنجا را حاصل کرده بود در آن جلسات همه متفق القول تصمیم گرفتند سردار سرافراز اسلام، مهدی توسنگ را به عنوان فرمانده یگان تکاور راور انتخاب کنند .و به این ترتیب بعدا ز اتمام ماموریت موفقش در زهکلوت
در بهمن ماه سال ۱۳۸۸ ایشان به عنوان فرمانده یگان تکاور راور منصوب میشوند.
با تلاش و مجاهدتهای ان فرمانده شجاع کم کم امنیت به شهرستان راور برگشت و ایشان طی عملیاتهای سخت بارها چندین نفر گروگان را از دست گرو گانگیرها آزاد کرد .زمانیکه در راور کرمان بودند بالای بیست نفر حذف اشرار در منطقه را داشت و چندین تن مواد مخدر در کویر راور را با همکاری تکاوران قهرمان از اشرار کشف کردند . مردم شهرستان راور هرگز یاد و نام شهید همیشه زنده تاریخ مهدی توسنگ را فراموش نخواهند کرد و نام آن شهید برای همیشه در کتاب تاریخ نظم و امنیت ایران ثبت خواهد شد .کوههای راور در برابر آن مرد نستوه و قدمهای استوارش سر تعظیم فرود میآورند و گواهان خوبی در قیامت برای آن شهید هستند آنگاه که در شبهای سرد کوهستان آن تکاور قهرمان به نماز شب می ایستاد و دشت داغ و کویر راور گواهی میدهد که آن شهید عزیز،در روزهای گرم مرداد ماه و در گرمای ۵۰ درجه روزه میگرفت و به ماموریتهای سخت میرفت . یادم هست وقتی راور بود من و امیرحسین و زینب در خانه موقع سال تحویل بود امیرحسین زنگ زد به بابا و گفت بابا دوست دارم موقع سال تحویل خانه باشی و پدر به پسرش گفت عزیزم تا سفره هفت سین را پهن کنید من هم می آیم سال تحویل ساعت ۷ شب بود و ما هم هر چه انتظار بابا را کشیدیم نیامد و سال نو تحویل شد و مهدی توسنگ نزدیک ساعت ۱۱ شب به خانه آمد. بعد امیرحسین گفت بابا چرا موقع سال تحویل نیامدی و بابا گفت عزیزم جایی ماموریت بودم و نتوانستم به موقع بیایم .شهید توسنگ انسان خدایی بود و مقصدش نیز خدا و کار برای رضای خدا خستگی ندارد و من یادم نمیآید که او یک بار به من گفته باشد من خسته ام بلکه خستگی را مهدی توسنگ خسته کرده بود و این از صفات و ویژگیهای بندگان خاص خداست .و من امروز خیلی خوشحالم که توانستم پا در رکاب یک بنده مخلص و یک تکاور قهرمان باشم وقتی نیت خدایی باشد خستگی معنی ندارد و من هم هرگز از زندگی با یک نظامی قهرمان و شجاع احساس خستگی نکردم.
#روحش_شاد_یادش_گرامی
💐هدیه به روح مطهرش صلوات.