🔹
شعر بیمسئولیت
شعر میگویم و از گفتۀ خود دلشادم
مخلص نظمم و از قیدِ سپید آزادم
چاکر از روز ازل، بندۀ شعرم دربست
بر چنین شعر تَرم گوی مبارکبادم
با من از چامۀ بیوزن، مزن دم ای دوست
که من از والدهام، شاعر موزون زادهم
از پیِ یافتن قافیه تا بوق سحر
روشن از پتپتِ شمع است، خرابآبادم
جز لب و خال و دو زلفون سیاه و خَد و قد
به خدا حرف دگر یاد نداد استادم
صاحب قصه بگو دم نزند از هنرم
که من این مویسپیدِ سنۀ هشتادم
از بدِ حادثه افتاده گذارم در شهر
بارالها برهان زود ازین بیدادم
دوشم افسانهسرایی، سخنی نغز بگفت
چو شنید از بنِ دندان، هنر و فریادم:
«گرچه سرشارم ازین شعرِ شکر در شکرت
لیک اشعار دگر رفت همه از یادم»
🖊
شاعر: م. الف
#شعر #بصیرت #مسئولیت #جامعه
@ravagh_channel