ادامه مطلب بالا👇👇👇
هنگامی مىتوان از طب اسلامى به عنوان یک موضوع ویژه برای تحقیق یاد کرد که اصول موضوعهای را بهعنوان پیشفرض اثبات کرده باشیم. اولین اصل آن است که بدانیم اسلام مطالبی جدید و بیسابقه را در این زمینه ارائه کرده است که باید آنها را کشف کرد. تنها با تکیه بر این که روایتى پیدا کردهایم که مسألهاى طبی را مورد تأکید قرار داده که شبیه آن در قانون بوعلى، و احیاناً در کتاب اطبای یونان قدیم مانند جالینوس و بقراط، یا در طبهای سنتی دیگر اقوام باستان مانند چین و هند هم مورد اشاره قرار گرفته است، نمیتوان از طب اسلامی سخن گفت. اصل دوم این است که باید احتمال دهیم، با بررسى و تحقیق در میراث دینی، مطالبى یافت شود که امروز براى ما مفید باشد. معنای این سخن خط بطلان کشیدن بر پزشکی جدید نیست، بلکه بدین معناست که در کنار طب جدید، میراث دینی اسلامی نیز بهکار گرفته شود. و بالاخره اصل سوم آن است باید بدانیم در زمینۀ مسایل مختلف مربوط به پزشکى و سلامت، چند عرصه وجود دارد، و براى تحقیق در هر یک از آنها چه متدى را باید اختیار کرد. بهعبارت دیگر، باید انواع زمینههاى تحقیق مشخص شود، و لوازم پژوهش در هر زمینه تعیین گردد، و هر یک از ابعاد و زمینهها به متخصصان مربوط واگذار شود. ممکن است برخی از ابعاد تحقیق نیازمند روش نقلى باشد که در این صورت باید به اسناد و مدارک مراجعه کرد، و بعضی از ابعاد آن محتاج استفاده از روش عقلى باشد که در آن صورت باید از استدلال و برهان بهره برد، و برخی از مسائل آن به
روش تجربی قابل تحقیق باشد. باید راهى را طى کنیم که عالمانه، محققانه و داراى روشى صحیح و براساس پیشفرضهایى استوار و قابل اثبات و قابل دفاع باشد تا بتوان آن را به بشریت عرضه کرد و گامی در مسیر سعادت انسانها برداشت.
🔸ذکر مثالی دربارۀ رابطه دین و پزشکی میتواند این مطلب را روشنتر ساخته، سوء تفاهمهای ممکن ناشی از چنین نامگذاریهایی را آشکارتر سازد. در میان روایاتی که از پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله و ائمه اطهار سلاماللهعلیهماجمعین نقل شده است، مطالبی دربارۀ برخی بیماریها و راه معالجۀ آنها آمده است. بعضی از علاقهمندان با گردآوری این دسته از روایات، مجموعههایی به نام طب اسلامی یا طب ائمه فراهم آوردهاند. حال این سؤال مطرح میشود که آیا اسلام در زمینۀ «طب» مطلب جدیدى آورده است که از دسترس تجربه بشر خارج است، یا آنچه از معصومان علیهمالسلام نقل شده، کم یا بیش در طبهاى باستانى نظیر طب یونانى، طب ایرانى، طب هندى، و طب چینى هم یافت میشود؟ ممکن است گفته شود: در روایات، گاهی براى بهبودى بیماران خواندن دعا، ذکر، و یا سورهاى از قرآن نیز سفارش شده است، و این نکتهای است که مختص اسلام است و در هیچ مکتب و روش دیگر یافت نمیشود. اکنون با این پرسش روبرو میشویم که آیا طب اسلامى یعنى ضمیمهکردن دعا، ذکر، یا آیاتى چند از قرآن به همان روشهای مرسوم در پزشکی مدرن یا طب سنتى؟ آیا اضافه کردن این عامل، ماهیت روشهای موجود را تغییر میدهد تا آن را دربرابر طبهای دیگر قرار دهد؟ و آیا چنین ادعایی وهن دین و اسلام نیست؟
🔹گاهی برای اثبات طب اسلامی (طب النبی یا طب الائمه) به آثار دانشمندان و اطبای مسلمان استناد میشود، گویا که آنچه ایشان یافته و یا نگاشتهاند ترجمان طب النبی و طب اسلامی است، درحالی که چنین نیست. بسیاری از مبانی و روشهایی که امثال بوعلىسینا و محمدبن زکریای رازى در آثار خود بدان تمسک کردهاند، از یونانیان گرفته شده است؛ مطالبى از قبیل: عناصر اربعه و اخلاط اربعه مانند خون، صفرا، بلغم و سودا. ایشان در مطالب و تحقیقات خود به منابع و متون دینی تمسک نکردهاند، و چهبسا در آموزههای وحیانی نیز ذکری از این مطالب نرفته باشد؛ پس به چه دلیل باید آن را طب اسلامی دانسته، از دیگر نحلههای پزشکی متمایز سازیم؟
(کتاب رابطه علم و دین ص 211)
#روانبخش
http://eitaa.com/joinchat/2315059211Cdc06065a5f