تنِ تو معترض، ما هستیم!/ درد داریم و خموشیم امّا/ چه بگوییم از این قصّۀ تلخ؟!/ شهر، تب‌دار شده/ برگ‌ریزان حیاست/ و چه غوغایی‌ست از حجمِ هوس،/ آرمان‌ها شده‌اند تبعیدی/ و حقیقت هم، زندانیِ زنجیرِ روایت‌بافان/ گیسوانت شده بازیچۀ باد/ عقده‌ها، حسرت‌ها/ داغ‌ها، نفرّت‌ها/ چشم‌ها آلوده، دل تو آسوده/ شهر در پیچ‌وخمِ زلف تو در خود پیچید/ و چه تلخی‌ها دید/ شبِ گیسوی پریشانِ تو شد فاجعه‌ساز/ و تو هم می‌دانی؛/ فتنه این‌بار شده موج‌سوارِ تن تو/ بدنت، طعمه شده/ و خیابان شده بازارِ حراجِ بدنت/ چشم‌ها، وسوسه‌آلودِ تنت/ بدنت، سهمِ نظربازیِ هر بی‌سروپا/ عشق، این است؟! رهاییِ تَنَت؟!/ میم. جیم. http://eitaa.com/joinchat/2315059211Cdc06065a5f