✍️ علی زمانیان 🖊 "اسفند"، آن‌گونه که احساس‌اش می‌کنم اسفند که می‌شود، دو حس فرساینده، درونم را چنگ می‌زند و دردی نهان، صورت لحظه‌هایم را می‌خراشد و مجروح می‌کند. وقتی به‌ گذشته و به‌ سالی که دارد تمام می‌شود نگاه می‌کنم، دچار حسرت و پشیمانی می‌شوم. حسرت از کارهایی که باید می‌کردم و نکردم؛ و پشیمان از کارهایی که نباید، و کردم. حس دوم، از نگاه به آینده سربرمی‌آورد؛ و آن، نوعی هراس و دلهره است؛ آینده چه می‌شود. اسفند برای من، حکم "یوم‌الحساب" را دارد. چیزی شبیه خیره به‌ خویشتن؛ به روزهایی که پیاپی آمدند و رفتند. خیره شدن به درون تاریک‌خانه‌ای رازآلود به نام آینده. همه‌ی روزها چنین است اما این اسفند است که مجبورمان می‌کند این دو موقعیت را جدی بگیریم. خوشا آنان‌که حسرت و پشیمانی و هراس را با خوب‌زیستن‌شان درمان کرده‌اند. این گذار عمر، چنین به شتاب می‌رود؛ به‌سوی کدام مقصد؟ اسفند، یعنی پرسش بزرگ؛ محکمه‌ای است که متهم و شاهد و قاضی، چونان تثلیث مسیح، در سه چهره نمایان می‌شود. یک، و در همان حال، دو و سه نفر، جمع شده در پیکره‌ای واحد و مبهوت میان این سه. در این محکمه که نامش وجدان است، آدمی چه تنهاست؛ زیرا خود، علیه خود، شهادت می‌دهد. خوشا آنان‌که میان این سه، صلح و آشتی برقرار کرده‌اند و هر سه را بر سفره‌ای از رضایت نشانده‌اند؛ وحدتی شادی بخش. اسفند، از یک‌سو پایان، و از سوی دیگر، آغاز است. آتشی است که درون آن، آدمی می‌خواهد ققنوس‌وار برخیزد و پربکشد به‌سوی آینده. پرواز کند از گذشته‌ی خویش. اما از خود می‌پرسد: کدام ققنوس؟ کدام تولد جدید؟ خوشا آنان‌که از خویش برمی‌کشند و خودِ امروزشان، تکرار دیروزهاشان نیست. اسفند تکرار ملال‌آور خویشتنی است که چونان گرداب، به‌دور خود می‌پیچد. راه رفتن بر محیط دایره‌. پس از ۳۶۵ گام، به همان نقطه‌ی اول می‌رسد. و دوباره، و دوباره و ده‌ها باره، چرخشی بر محیط دایره. و باز در نقطه‌ی آغاز. با این تفاوت که هر بار فرسوده می‌شویم؛ و در هر گردش، تنهاتر و سرگشته‌تر. فروردین و سپس اسفند و دوباره فروردین. خوشا آنان‌که پای از این دایره بیرون نهاده‌اند و به‌جای چرخیدن، گامی به‌پیش می‌نهند. نوروز را عید نام نهادند تا شاید مرهمی باشد و شاید فریبی برای گذار از روزگاری که گذشت و روزگاری که خواهد آمد. نوروز، نقطه اتصال دو زمان، دو حس، و دو پرسش بزرگ است. پرسش از آن‌چه تمام شد و آن‌چه خواهد آمد. بزنگاهِ پایان و آغاز است. اسفند، دلگیرترین است در میان ما‌ه‌های دیگر؛ زیرا طعم پایان دارد؛ حتی شادیِ آغاز، نمی‌تواند اند‌وهش را آرام کند. به اشتباه می‌گوییم سال تمام می‌شود، این ما هستیم که تمام می‌شویم. هرچند نه یک‌باره، که تدریجی، چون شعله‌ی شمعی ایستاده در شب تاریک و طوفانی. خوشا آنان‌که هرچه هستند، آغازند. تمام نمی‌شوند، تکرار نمی‌شوند، جان‌شان فربه و هر لحظه نو می‌شوند. ✍️ علی زمانیان - ...۱۴۰۱/۱۲/۱۰ @ravanshenasi_tahlili