┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شهید میرزا کوچک خان جنگلی🕊 🌸از افسران سپاه جنگل بود جلوی میرزا را گرفت، گفت: «آقا میرزا این همه عقب‌نشینی برای چی؟ چرا دستور مقاومت نمی‌دهی‌؟ سربازانم هم گرسنه‌اند و روحیه‌شان از عقب‌نشینیِ مداوم متزلزل شده. این وضع برای ما غیرقابل تحمل است. 💓میرزا مثل پدری مهربان، دلداری‌اش داد و به او گفت: «جنگ با قوای دولت به مصلحت نیست. این یک نحو برادر‌ کُشی است و باید حتی‌المقدور از این عمل پرهیز کرد…» میرزا برای سربازان هم سخنرانی کرد و دلیل عقب‌نشینی برایشان گفت. ولی آن‌ها خسته، و بریده بودند. سپاه حق دیگر توان ایستادگی نداشت، میرزا به مولایش امام حسین (ع) اقتدا کرد. 💠 شب عاشورای سال ۶۰ هجری داشت دوباره تکرار می شد، او یاران را جمع کرد و این چنین گفت: «رفقا آن‌طور که من فهمیده‌ام مقصد دولت و نیروی تعقیب‌کنده ما دستگیری شخص من است و بنابراین مایل نیستم شما برای خاطر من در زحمت و رنج باشید و اجازه می‌دهم که به میل خودتان هرجا که می‌خواهید بروید امیدوارم یک‌بار دیگر موفق شوم که لذت دیدارتان را درک نمایم.» 💦خیلی‌ها آمدند تا با میرزا خداحافظی کنند. میرزا هم با چشم‌های اشک‌آلود از آن‌ها خداحافظی کرد و به یکایک آن‌ها خرجی داد. از جمعیت هشت‌صد نفره فقط هشت نفر با میرزا باقی‌ ماندند 🌼 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرزا بعدها در آخرین نامه‌اش گفته بود: «افسوس می‌خورم که مردم ایران مُرده‌پرستند و هنوز قدر این جمعیت را نشناخته‌اند. البته بعد از محو ما خواهند فهمید که بوده‌ایم و چه می‌خواسته‌ایم و چه کرده‌ایم. اکنون منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری در میان نباشد اما وقتی از افکارشان نتایج تلخ مشاهده کردند آن‌وقت است که ندامت حاصل خواهند نمود و منزلت ما را خواهند گرفت. ‌‌‌•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• 🔻اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحمّد وآلِ مُمحد https://eitaa.com/raveyanpelak8