1.96M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
شش ماه پیگیر بود که برود سوریه. خودم هم کارهایش را دنبال می‌کردم که زودتر راهی شود. حاج‌خانم هم در جریان بود. هیچ‌کدام مشکلی با رفتنش نداشتیم. شهید زیاد داشتیم و این‌طور مسائل توی خانواده ما حل شده بود. هیچ مانعی نبود که نخواهیم به تکلیف‌مان عمل کنیم. حتی اگر قرار بود عزیزترین‌مان برود توی دل آتش و خون. قرار بود اربعین با برادرش محمدعلی بروند کربلا. کارهای‌شان را کرده بودند. روزشماری می‌کردند برای رفتن‌شان، مخصوصا عبدالصالح که بار اولش بود و تا به حال کربلا نرفته بود. 🍃 http://eitaa.com/raviannoorshohada