شش ماه پیگیر بود که برود سوریه. خودم هم کارهایش را دنبال میکردم که زودتر راهی شود. حاجخانم هم در جریان بود. هیچکدام مشکلی با رفتنش نداشتیم.
شهید زیاد داشتیم و اینطور مسائل توی خانواده ما حل شده بود. هیچ مانعی نبود که نخواهیم به تکلیفمان عمل کنیم. حتی اگر قرار بود عزیزترینمان برود توی دل آتش و خون.
قرار بود اربعین با برادرش محمدعلی بروند کربلا. کارهایشان را کرده بودند. روزشماری میکردند برای رفتنشان، مخصوصا عبدالصالح که بار اولش بود و تا به حال کربلا نرفته بود.
#برادرکربلانرفتهمن
#سوریهرفتوکربلاییشد🍃
http://eitaa.com/raviannoorshohada