📚 کتاب «قصه دلبری»
📝 روایت خواندنی زندگی شهید محمدحسین محمدخانی از زبان همسرش👇
«از تیپش خوشم نمیآمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود😒. شلوار ششجیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقهگرد سهدکمه و آستین بدون مچ که میانداخت روی شلوار😑.
در فصل سرما با اورکت سپاهیاش تابلو بود.
یک کیف برزنتی کولهمانند یکوری میانداخت روی شانهاش، شبیه موقع اعزام رزمندههای زمان جنگ. وقتی راه میرفت🚶، کفشهایش را روی زمین میکشید.
ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.»😕
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر میدیدمش. به دوستانم میگفتم:
«این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همونجا مونده!» ....⁉️
@raviannoorshohada