#خـــاطرات_شهدا قرارمان عمود ۷۳۵ بود. همدیگر را گم کردیم ، نزدیک پنجاه دقیقه علّاف شدم ، آنتن درست و حسابی نداشتیم ، به زور با پیامک همدیگر را پیدا کردیم. تا رسید گفتم ، دوباره کجا خودت رو به این علم ها بسته بودی؟! ، فکر کردی به همین سادگی درست می شی؟! از بس عشق روضه و سینه زنی بود ، فکر می کردم مجلسی پیدا کرده و رفته پی حال و صفا. معذرت خواهی کرد که نه من هم شما را گم کرده بودم. بعدش نشستیم به انار خوردن تا گلویی تر کنیم. رنگ دانه هایش مثل خون قرمز بود. چفیه اش را باز کرد و گفت ، توی هر اناری یه دونه بهشتیه ؛ حواستون باشه ازدستش ندید!.... #شهیدمحسن_حججی 📕 سربلند فصل ۵ ص ۲۶۹ « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @raviannoorshohada