انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🚩یافاطمه الزهرا سلام الله علیها🚩 خاکهای نرم کوشک _ ١۵ شهید عبدالحسین برونسی تالیف :سعید عاکف قرعه کش
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها🚩 خاکهای نرم کوشک _ ١۶ شهید عبدالحسین برونسی تالیف :سعید عاکف حربه ضد انقلاب راوی: حجت الاسلام محمدرضا رضایی یک روز، خاطره ای از کردستان برایم تعریف کرد. گفت: در سنندج سر پست نگهبانی ایستاده بودم. هوای اطراف را درست و حسابی زیر نظر داشتم. یک دفعه دیدم از روبرو سر و کله یک دختر کرد پیدا شد که مستقیم به طرف من می آمد. روسری سرش نبود و وضع مناسبی هم نداشت. محلش نگذاشتم تا شاید راهش را برگرداند برود. ولی نرفت!. همچنان به طرف من می آمد تا کاملاً نزدیک من رسید. من به او نگاه نمی کردم، ولی شش دانگ حواسم را جمع کرده بودم که نکند دست از پا خطا کند. با تمام وجود دوست داشتم هر چه زودتر گورش را گم کند. چند لحظه گذشت، هنوز آنجا ایستاده بود. یک آن او را نگاه کردم .صورتش پر از آرایش بود. انگار که انتظار همین نگاه من را می کشید. به من چشمکی زد و بعد هم یک لبخند. صورتم را برگرداندم به طرفی دیگر؛ با صدای بلند گفتم برو دنبال کارت!. نرفت! همانجا ایستاد. کارش را خوب بلد بود. یک بار دیگر حرفم را تکرار کردم باز هم نرفت. این بار سریع گلن گدن را کشیدم و با چشم غره اخطار دادم که برو گمشو وگرنه سوراخ سوراخت می کنم!. رنگ از صورتش پرید. ناگهان برگشت و با سرعت پا به فرار گذاشت. لازم به توضیح است که: گروه‌های ضد انقلاب در کردستان از راه های مختلفی می خواستند در صف آهنین رزمندگان اسلام نفوذ کنند، از جمله همین مورد.‌ آن دختر یکی از دختران زیبای کردستان بود که ضد انقلاب برای رسیدن به مقاصد پلیدشان، اینگونه آنها را به یوغ می کشیدند.. ادامه دارد.... صلوات