رمان 🍁 📖 مى‌گويد: «اى حُرّ! اين نامۀ ابن‌زياد است كه براى حسين نوشته است». حُرّ نامه را مى‌گيرد و نزد امام مى‌آيد و به ايشان تحويل مى‌دهد. امام نامه را مى‌خواند: «از امير كوفه به حسين: به من خبر رسيده است كه در سرزمين كربلا فرود آمده‌اى. بدان كه يزيد دستور داده است كه اگر با او بيعت نكنى هر چه سريع‌تر تو را به خدايت ملحق سازم». امام بعد از خواندن نامه مى‌فرمايد: «آنها كه خشم خدا را براى خود خريدند، هرگز سعادتمند نخواهند شد». پيك ابن‌زياد به امام مى‌گويد: «من مأموريّت دارم تا جواب شما را براى ابن‌زياد ببرم». امام مى‌فرمايد: «من جوابى ندارم جز اينكه ابن‌زياد بداند عذاب بزرگى در انتظار او خواهد بود». فرستادۀ ابن‌زياد سوار بر اسب، به سوى كوفه مى‌تازد. به راستى، چه سرنوشتى در انتظار است؟ وقتى ابن‌زياد اين پيام را بشنود چه خواهد كرد؟ فرستادۀ ابن‌زياد به سرعت خود را به قصر مى‌رساند و به ابن‌زياد گزارش مى‌دهد كه امام حسين عليه السلام اهل سازش و بيعت با يزيد نيست. ابن‌زياد بسيار عصبانى مى‌شود و به اين نتيجه مى‌رسد كه اكنون تنها راه باقى مانده، جنگيدن است. او به فكر آن است كه فرماندۀ جديدى براى سپاه خود پيدا كند. به راستى، چه كسى انتخاب خواهد شد تا اين مأموريّت مهم را، به دلخواه آنها انجام دهد؟ همه فرماندهان كوفه نزد ابن‌زياد نشسته‌اند. او به آنها نگاه مى‌كند و فكر مى‌كند. هيچ كس جرأت ندارد چيزى بگويد. او سرانجام مى‌گويد: «حسين به كربلا آمده‌است. كداميك از شما حاضر است به جنگ با او برود؟». همه، سرهايشان را پايين مى‌اندازند. جنگ با حسين؟ هيچ كس جواب نمى‌دهد. 🔜ادامه دارد... 🥀| @dokhtarane_booyesib 🏴| @booyesib_ir