خاطره ای از شهید"علی محمد اربابی"؛سرو قامتی غرق در عبادت 📌شهید کاظمی تعریف می کرد:بعد از عملیات والفجر ۴ از دیدگاه سنندج قصد حرکت به کرمانشاه و نهایتاً تهران را داشتیم. ساعت سه بامداد می خواستیم حرکت کنیم. موقع سوار شدن متوجه شدیم شهید اربابی در جمع ما نیست. 🔸متحیر شدم که کجا رفته است؟ کمی منتظر ماندم. نیامد. به دنبالش گشتم؛ از بقیه همراهان سراغش را گرفتم. کسی اربابی را ندیده بود. با خود گفتم: نصفه شبی مگر چه کار مهمی داشته که دنبالش رفته است. 🔹کنار دیدگاه چند درخت سرو بود، دیدم سرو قامتی پشت یکی از درختان ایستاده و غرق در عبادت و مشغول خواندن نماز شب است. صدای العفو، العفو های دلنشین اش چنان مجذوبم کرد که مدتی بی حرکت ایستاده تماشایش کردم. ▪️زیبا تر از گل، خوش اندام تر از سرو خوش لهجه تر از بلبل و فاخته زمزمه های عاشقانمه اش گوش هر رونده ای را نوازش می داد. یکی درخت گل اندر میان خانه ماست که سروهای چمن پیش قامتش پستند ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی @shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم