🌷 به خاطر دارم فرمانده‌ی پاسگاه، سرهنگ اکبری، برای مراسم خاکسپاری برادرم علی اکبر آمده بود. برایمان تعریف کرد علی اکبر با وجود اینکه سرباز بود بسیار احساس مسئولیت می‌کرد؛ به طوری که وقتی من درخانه بودم نگران پاسگاه نبودم چون می‌دانستم علی اکبر هست و کلیه فعالیت‌های پاسگاه را برعهده دارد. شب عملیات دوستانش به او گفتند تو برو بخواب خسته هستی. ولی علی اکبر در جواب گفته بود من خسته نیستم باید بیایم. با ماشین تیر بار راه افتادیم در بین راه به یک تویوتا مشکوک شدیم فرمان ایست دادیم و ماشین ایستاد. شهید برای بازرسی تویوتا به جلو رفت تا نزدیک آن‌ها شد، قاچاقچیان او را به گلوله بستند و در همان‌جا به درجه رفیع شهادت نائل گشت. منبع: سایت www.yaranereza.ir ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا