#صحنهیآخر (
لحظهیوصال)
عبدالله میفرماد: لحظههای آخر
بیبی فرمودند: عبدالله بسترم رو جلوی
#آفتاب بذار
دیدم چیزی رو در آغوش دارد میبوسد گریه میکند...
.
#یکسالونیمپیرهنتاشکمنگرفت💔
.
-لحظهیوصال
چشمانش را گشود و برای آخرین بار به دورترین نقطه خیره شد. در این مدت حتی یک لحظه چهره
#برادر از نظرش دور نمانده بود. آتش اشتیاق بیش از پیش شعله کشید و یاد برادر تمام وجودش را پُرکرده بود.
#لحظهیوصال نزدیک بود. دوباره
#خیمههایآتش زده و
#سرهایبرنیزه، چشمانش را به دریایی از غم مبدل ساخت.
عمهجانزینب-س پلکها را روی هم گذاشت و زیر لب گفت:
#السلامعلیکیااباعبدالله و به
#برادر پیوست.
ــــــــــــــــــــــ
درسينهامجزمِهرِ #زينب-س جانخواهد شد
بختش بلند هرکه گرفتارِ زَینب-ساست