میگفت که عَظِمَت‌ِ نوکری،دَر خونه‌یِ امـام‌ رضاع رو،زمانی میفَهمی.. که‌ شَبِ‌ اَوَّل‌ِ قبـر وقتی‌ زَبـونِت‌ بَند اومَـد..💔 یه وَقت‌ میبینی یه صِدایی میاد میگه نترس‌،مَـن‌ هَستَم..(: @ refige_shahidam