نمیدونم چجوری بیانش کنم امیرمهدی....
_فکر نکن که بی رسم و رسوم و هیچ چیزی خودم پا پیش گذاشتم نه
مکث کردم دربرابر سکوت پر تعجب رفیقم لب زدم:
_من دلم گیره داداش بدم گیره مامانم تماس گرفت با مامانت ولی مثل اینکه چون خونه نبودی هنوز به گوشت نرسیده
+محمدحسین میفهمی چی میگی؟تو الان داری درباره خواهر من.... مطمئنی سرت به جایی برخورد نکرده اخه تو و این حرفا حاج حسین
_دلم مونده یک جا سرم به جایی نخورده داداش:)
باصدای زنگ تلفن امیرمهدی دست از صحبت کشیدیم و پاسخ داد روی بلندگو بود صدای بی جون و نحیفش که پیچید دلم هری ریخت صداش آروم بود خیلی آروم
_داداشی میشه بیای دنبالم خودم نمیتونم برم خونه میتونی؟ و صدای سرفش توی خط پیچید
و امیرمهدی بود که نگران جواب داد
+چیشده آبجی کجایی الان بگو میام دنبالت
_توی بنبست ۴ خیابون کنار مدرسه
به یک باره با صدای ناله گوشی قطع شد
بی قرار به امیر نگاه کردم که دویید سمت.....
اهم اهم برای ادامش باید تشریف بیارید لینک زیر نگران نباشید پارتاشم طولانیه:)))نویسنده هم تمام تلاششو میکنه زود به زود پارت بزاره😉
https://eitaa.com/joinchat/2942435452C57312a28a9