💠⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸⚫️ ⚫️🔸⚫️ 🔸 🔸⚫️ 💠 💠 ⚫️ ⚫️ 💠 🌹 🔸 🔸 🌹 💠 ⚫️ ⚫️ 💠 💠 ⚫️🔸 🔸 ⚫️ 🔸⚫️ ⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸⚫️💠 چند شب قبل از رفتن به سوریه از باشگاه اومدیم بیرون وسوار ماشین حسین شدیم بعد چند دقیقه پیام دادن که مهدی نعمایی شهید شده ؛ حالش کلا عوض شد تا خونه من رانندگی کردم وکل مسیر گریه می کرد بعد من پیاده شدم رفت بعد یک ساعت پیام دادم کجایی ؛ گفت : تو پایگاهم ؛ گفتم : میام‌ پیشت گفت : نیا تا صبح تو پایگاه مونده بود ؛ فردای اونروز بعد کلی صحبت باهاش متوجه شدم تا صبح روضه خونده بود وگریه کرده بود . 💠⚫️🔸⚫️🔸⚫️🔸 ⚫️🔸⚫️ 🔸⚫️💠💠 ⚫️ 💠🌹 🔸 https://eitaa.com/refigh_shahid1