بچہ‌ها؎‌حضرت‌فاطمه... بچھـٰاۍمادرهستید؟! قصه‌یہ‌جوون‌یادتونه؟! اگہ‌قبلاگوش‌داد؎ڪه‌دمت‌گرم اگہ‌نه...ڪہ‌گوش‌ڪن(: این‌بخش‌ومحفل‌واونایۍڪه میگن‌مادرمارونمیخره...ماروسیاهیم‌حتما گوش بدن... یہ‌عالمۍبودتوایران بہ‌اسم‌آقا؎راشد...قبل‌ازانقلاب.. ایشون‌خیلۍبزرگواربودن اهل‌دین و ... هیچ‌وقٺ‌سرمنبرحرف‌ناحق‌نمیزدن همیشہ‌وقتۍسخنرانۍ‌میڪردن تایہ‌مطلبۍقطعۍنبودنمۍاومدن‌راجبش‌حرف بزنن شب‌ها؎جمعه این‌آقا؎راشدتورادیو؎تھران‌سخنرانۍ میڪرد ایشون یہ‌شب‌تورادیو یہ‌داستانیوتعریف‌میڪنه میگفت‌یڪۍازرفقا؎من تودادگستر‌؎مشھدڪارمیڪرده یڪۍازقاضۍها؎بزرگ‌مشھدبود یہ‌شب‌توعالم‌رویا خواب‌حضرت‌مادࢪوایشون‌میبینه...! میگہ‌حضرت‌زهراتوعالم‌خواب نگاه‌ڪردبہ‌من بااون‌شڪوه‌وعظمٺ‌باصلابٺ گفت‌قاتل‌وآزادڪن! مادࢪبہ‌ایشون اسم‌وشماره‌پرونده‌اون‌قاتل‌وداد وباتحڪم‌بازتڪرارڪردن‌ڪه‌این قاتل‌ورهاش‌ڪن اززندان...آزادش‌ڪن ازخواب‌میپره تموم‌تنش‌مۍلرزه صدا؎محڪم‌حضرت‌هنوزتوگوشش‌بوده ایشون‌میره‌زندان واسم‌و شماره‌پرونده‌ا؎ڪه‌حضرت مادربهشون داده‌بودومیگرده‌دنبالش مۍبینہ به‌‌به‌چہ‌پرونده‌؎قَطور؎... هرنوع‌جرم‌بگۍاین‌آقاڪرده‌بود ڪوچیڪترین‌جرمش قتل‌بود ازدزد؎گرفتع‌تاقتل‌وشربودن‌و.. هرخلافۍڪه‌بگۍ! اینارومیبینہ‌ باخودش‌میگہ‌من‌چجور‌؎این‌ونجات‌بدم این‌همه‌خطاوجرم‌ڪرده! صدامیزنہ‌میگہ‌بیارینش‌اینجا اون‌قاتل‌ومیارن‌پیشش بھش‌میگہ توقتل‌ڪرد؎؟! قاتل‌میگه‌بله میگه‌تودزد؎ڪرد؎؟قاتل‌میگہ‌بله هرجرمۍڪہ‌نام‌میبره‌رو قاتل‌تاییدمیڪنه‌ومیگہ‌بله‌من‌این‌ڪاروڪردم بھش‌میگہ جریان‌قتل‌وتعریف‌ڪن‌بگوچیشده قاتل‌تعریف‌میڪنه‌میگه آقامن‌ازبچہ‌گۍدزد؎میڪردم سہ‌تارفیق‌بودیم یڪۍازیڪۍبدتر ڪارمون‌دزد؎ومزاحمت‌براناموس‌مردم‌بود ڪارمون‌دخترباز؎بود یہ‌روز میریم‌جلو؎یہ‌مدرسه‌دخترونه یہ‌دختریوبہ‌زورسوارماشین‌میڪنیم... دوتادوستم‌چاقومیزارن‌گردنش‌وتھدیدش‌میڪنن ڪہ‌اگہ‌دادبزنۍمیڪشیمت... دخترپونزده‌شونزده‌سال‌داشت نزدیڪ‌غروب‌بودهواتاریڪ‌تاریڪ بردنش‌خارج‌ازشهر برا؎گناه! پیاده‌ش‌ڪردیم دیدم‌دختره‌هی‌گریه‌میڪنہ هۍ‌مۍلرزه همہ‌مونونگاه‌ڪرد یهوروڪردسمت‌من گفت‌من‌سیدم...من‌دختر‌فاطمہ‌ی‌زهرام! بہ‌حرمت‌مادرم‌نزارآلوده‌بشم قاتل‌میگہ تااسم‌حضرت‌وشنیدم تموم‌تنم‌لرزید انگار‌یڪۍ‌باپتڪ‌زدتوسرم غیرتۍشدم... حالااصلاًحضرت‌زهرارودیده‌بود نه‌هیچۍ فقط‌اسمشوشنیده‌بودا... رومیڪنم‌سمت‌اون‌دوتارفیقم‌میگم بااین‌دخترڪارۍنداشته‌باشین ازاین‌لحظہ‌بہ‌بعد نزدیڪ‌این‌دختر‌بشیدمثل‌این‌مۍمونہ‌ڪہ نزدیڪ‌خواهرمن‌بشید! اون‌دوتاگفتن باباتوهم‌ولش‌ڪن یہ‌دخترخوشگل‌گیرمون‌اومده حالاخشڪ‌مذهب‌بازیت‌گل‌ڪرده! گفتم‌نه دست‌بهش‌نمیزنید عصبانۍ‌شدن‌اومدن‌سمتم دیدم‌دارن‌میرن‌طرف‌اون‌دختر بلافاصله‌چاقو‌وڪردم‌تو‌شکمش اون‌یڪیشون‌اومد بازم‌چاقووزدم‌بهش خودش‌هم‌مجروح‌میشہ‌ها... تعریف‌میڪنہ‌میگہ انقداون‌لحظہ‌زوروتوان‌ام‌زیادشده‌بودو غیرتۍ‌شده‌بودم‌ڪ‌انگاراون‌دختروحضرت‌زهرامۍدیدم ونمیخواستم‌ڪسۍ‌بهش‌دست‌بزنہ...