✉️ عصر همان روزی که آرمان مجروح شد، داشتم روی بالکن مسجد راه می‌رفتم که دیدم آرمان دارد وسایلش را جمع می‌کند. به او گفتم: آرمان داری کجا میری؟ گفت: احتمالا امشب خیابونا شلوغ می‌شه. دارم میرم خیابون آزادی تا اعزام بشم برای جلوگیری از اغتشاشات تو هم بیا تا امشب با هم بریم. گفتم: آرمان بشین دَرسِت رو بخون. گفت: آدم نباید سیب‌زمینی باشه. گفتم: خب حداقل از این به بعد کم‌تر برو. گفت: باشه؛ امشب رو میرم، ولی از این به بعد کم‌تر میرم. رفتــی و دیگر نیامــدی . . شـهـیـد آࢪم‍‌ــ♡ـان عـلـۍ ﻭࢪﺩے @refighshahydam313