حکایت یک دست و هزار هندوانه ما که در هفت آسمان یک ستاره هم نداریم، آنقدر از مسئولیت جدید فرار می کنیم که آهو از گرگ نمی‌گریزد. محض ریا هم نیست این عرض من. واقعا زمان کم می آید و می ترسیم همانطور که همیشه شرمنده خانواده هستیم، شرمنده مردم هم بشویم. اولی را شاید بشود کاری کرد؛ اما دومی یعنی شرمندگی مردم را خدا با بندگانش حساب می کند و ما هم از عقوبت باریتعالی ترسانیم. هرچند آخر هم در فشار تکلیف و حجت و غیره می افتیم و قبول کار می کنیم و از زندگی مان باز می‌مانیم؛ اما این پذیرفتن ها یک حدی دارد. یعنی اگر ما به فرض مثال و محال، یک روز فرماندار منطقه ای در یک کشوری شدیم و به ما پیشنهاد مسئولیت در جای عام المنفعه ای را که از حوزه نوکریمان فاصله دارد را می‌دادند، قطعا «رد» می کردیم. حتی اگر با شمشیر سرمان را می‌زدند. مسئول شدن یعنی معامله تمام زندگی و وقت و خواب و خوراک و خلاصه همه چیز با مردم! نوکری در قامت مسئولیت در امور زندگی مردم یک منطقه( که به خودی خود همراهش هزار حکم و مسئولیت دیگر می آورد) مگر اجازه می دهد، مسئولیتی حتی کوچک از جای دیگر، ولو بسیار مهم و با ارزش بپذیرم؟ از آن گذشته خود محوری همزمان نتیجه و علت تجمیع همه امور به سمت «خود» است. خود محوری بلایی است که در کمین نشسته تا آنها که تاب همکاری با دیگران را ندارند و خود را در قامت «سوپر من» همه فن حریف می دانند، گرفتار کند. در این شرایط اگر یکی از مردم که ولی نعمت من هستند، رو به منِ نوکر کند و بگوید: «تو بیخود زمانی که باید برای نوکری من اختصاص دهی به کاری مشغول می شوی که کس دیگری نیز می تواند آن را به نحو احسن انجام دهد، من حق را به او می دهم و از او نمی رنجم و بلافاصله از این مسئولیت می گریزم. مثل آهو که از گرگ فرار می کند. ای قربان شهید رجایی و شهید همت و شهید باکری و شهید چمران و شهید باهنر و شهید بهشتی و بیشمار شهید دیگر بشوم که جملاتی دارند که وقتی به معنای آنها در باب خدمت و قبول مسئولیت و غیره می‌اندیشیم، دود از سرمان بلند می کند. یک دعا می کنم شما آمین بگویید: الهی ! همه ما را از خودرایی و خودمحوری و حب جاه و حب مقام و دورویی مصون بدار ! کانال تحلیلی خبرنگار بدون مرز یادداشت‌های رضا رضوی روزنامه نگار و نویسنده پیوستن به کانال از طریق لینک عضویت 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1497236199C12b3d76fe7