هدایت شده از تبلیغات عجایب
بالاخره روز خواستگاری رسید. مامان مجبورم کرد حسابی به خودم برسم و یه لباس شیک بپوشم. میگفت باید تو چشم پسره خیلی زیبا به نظر بیای. ولی من بعد از امید دیگه انگیزه ای برای ازدواج نداشتم. یه آرایش ملایم و دخترونه کردم و شومیز کرمم رو روی شلوار قرمزم پوشیدم و شال کرمم انداختم. قبل از اینکه مهمونا برسن رفتم تو آشپزخونه و با اومدنشون منم همراه خانواده اومدم بیرون استقبالشون. تا پسره رو دیدم یه لحظه نگام روش قفل شد و لبخندی که روی صورتم بود با دیدن نامزد سابقم، امید، روی لبم خشکید....😥👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2947940371Ce7f0ec817a نامزد سابقش که ولش کرده بود اتفاقی دوباره میاد خواستگاریش 😱😂