‼️شهید مظلومی که در خانهاش هم به او منافق میگفتند.
✅بخش اول
شهید محمد تورانی، متولد ۱۳۳۶ در روستای ایلال از توابع شهرستان ساری.
وی الگو و اسوهی اخلاق و معنویت بود. گمنامی را به نامش سند زده اند و مصلحت خداوند بر این تعلق گرفته است که ناشناخته بماند. مردی بزرگ و بسیار مقید و پیرو بیچون و چرای حضرت امام خمینی.
انسانی که جلوهی معرفت الهی بود.
دوران طلبگی را در مسجد مصطفی خان ساری سپری کرد.
او در سال ۱۳۵۸ به سپاه پاسداران شهرستان ساری پیوست و در تمام مراحل خدمت اعم از برخورد با دشمنان داخلی و خارجی بسیار فعال و کوشا بود.
از جمله فعالیتهای ایشان علیه ضدانقلاب، نفوذ در تشکیلات گروهک نفاق در شهرستان ساری با اجازه مسئولین وقت، سردار متولیان، سردار شهید طوسی و سردار شهید محمدیان بود.
با مراعات تمام جوانب امنیتی، به ظاهر از سپاه اخراج گردید.
این اخراج طوری انجام گرفت که آبرو و اعتبار شهید در بین افراد حزباللّهی و پاسداران رفت، به طوری که هر کس به ایشان می رسید، میگفت: «منافق از سپاه برو.
سپاه جای شما افراد منافق نیست!».
حتی بعضی از مواقع، از سپاهیان کتک هم میخورد.
ذاتالله محمدیان، همرزم شهید از آن روزها این چنین میگوید: «روزی به اتفاق این شهید بزرگوار در آسایشگاه سپاه مشغول استراحت بودیم که یکی از برادران پاسدار به ایشان گفت: «منافق برو بیرون! این جا جای شما نیست.»
ایشان گفتند: «باشد من بیرون میروم، اما شمائی که حزب اللهی هستید، ولایت فقیه را برایم تعریف کنید یعنی چه؟ چرا بدت میآید وقتی که میگویم بهشتی در لانه جاسوسی پرونده دارد؟»
در این موقع بود که آن برادر پاسدار با عصبانیت تمام ایشان را از آسایشگاه بیرون کرد.
سپس باهم به خارج از سپاه رفتیم.
گفتم: «آقای تورانی این چه حرفی است که شما میزنید که بهشتی در لانه جاسوسی پرونده داشته!؟»
ایشان در جواب گفتند: «بهشتی که هیچ، حتی حضرت امام هم در لانه جاسوسی پرونده دارند.»
این دیگر زمانی بود که به قول معروف آمپر ما بالا رفته بود و با عصبانیت سرش داد زدم : «چرت و پرت می گوئی!»
ایشان با حالت لبخند گفتند:«آن پسر نفهمید، شما هم نفهمیدی من چه می گویم.
یقیناً حضرت امام و آقای بهشتی و دیگر بزرگان در لانه جاسوسی پرونده دارند، اما نه به نفع آمریکا، بلکه به ضرر آمریکا.»
اینجا بود که تازه فهمیدم که ایشان علیه حضرت امام حرف نزده است!
ایشان داماد ما بودند، یعنی شوهر خواهرمان و پس از اینکه قضیه نفاق ایشان مطرح شد، چندین مرحله خواهرمان آمد که من دیگر با ایشان نمیتوانم زندگی کنم و میخواهم درخواست طلاق بدهم.
این موضوع را وقتی با حاج آقامحمدیان در میان گذاشتیم، گفت: «کمی صبر کنید، شاید خداوند چارهسازی کند و مشکل حل شود. انشاءاللّه عقل بر سرش میآید و از این افراد بیوطن جدا می شود!»
در آن زمان، در و دیوارهای خانهاش توسط خواهرمان(همسر شهید تورانی) مملو از مرگ بر منافق، و مرگ بر ضد ولایت فقیه نوشته میشد و ایشان هم مظلومانه در منزل سکوت میکرد.
موضوع از آنجایی شروع میشد که ایشان متوجه شدند که چند نفر از دوستان و آشنایان گذشته، در بیرون مشغول جمع آوری سلاح و مهمات غیر قانونی هستند و این موضوع را با شهید محمدیان و شهید طوسی در میان میگذارند، که این عزیزان با مشورت فرمانده محترم جناب آقای مصطفی متولیان، تصمیم میگیرند که ایشان را به عنوان منافق از سپاه اخراج کنند!
این کار هم برای سپاه اهمیت داشت و هم برای شخص شهید تورانی و هم برای خانواده ما.
لذا فرماندهان محترم وقت میبایست ترتیبی اتخاذ میکردند که با برنامه فراگیری بتوانند همه مسائل را تحت پوشش قرار بدهند و آنگاه اقدام کنند.
لذا در مرحله اول، شایعه اخراج در سپاه مطرح شد.
در یک جو ناباورانهای همه برادران سپاه و خانواده محترم و همه آنهایی که خانواده تورانی را می شناختند متوجه شدند که تورانی آخرت خود را به دنیای دیگران فروخته است.
با همه ناباوری و حیرانی، این خبر سریع و جدی مطرح شد که همه باور کردند، حتی همسر و بستگانش، لذا تورانی مظلومانه با سپاه خداحافظی کرد.
فرماندهان سپاه باز هم بیکار ننشستند، قدم بعدی برای نشان دادن این که او ضد انقلاب است، ارتباط وی با کتابخانه رسالت بود که یکی از برادران پاسدار مسئول آنجا بود.
👈ادامه دارد...
eitaa.com/revaayatgar