🔹فاطمه را میبردم کلاس قرآن.
معلمش میگفت: خیلی بیقراره.
گفتم:چون پدرش ماموریته
گفت:پس هم باید برایش پدر باشین و هم مادر
اما یکی باید به خودم میرسید.من که آنطور بی قرار بودم چطور میتوانستم به او قرار بدهم...
_ مامان بابام کجاست؟
_رفته با آدم بدا بجنگه!
_ من بابام و میخوام،نمیخوام بجنگه!
_ بابات قهرمانه و قهرمانا تو خونه نمیمونن...!
🔺شهید مصطفی صدرزاده به روایت همسر
🔸در کانال تخصصی روایتگری همراه ما باشید
📍به کانال تخصصی محتوای روایتگری بپیوندید👇
🆔
@Abdollah_gorzin
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•