📮 | «داستانک کوچکترین لبیک» موهای خرمایی‌اش عرق کرده بود. تکیه داده بود به موکب. بغض کرده بود و مشایه را نگاه می‌کرد. خانوادگی خادم بودند جز او. آب دهانش را قورت داد. کف دست راستش را به سمت زائرها بلند کرد. صدای ظریف کودکانه‌اش توی مشایه پیچید: «لبیک یا حسین». دست زائرها که بالا آمد و لبیک‌ها بلند شد، پروانه‌ای توی قلبش بال بال زد. 🪧 ارسالی و خدمت اربعینی بدون نام ___________ 🌐 شناسه پویش خدمت اربعینی در فضای‌ مجازی: ایتا | بله | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام 🏴 @khedmat_arbaeeni