#سیره_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضایی
💠 اربعین ۹۲ میخواست برود کربلا. گفتم: ببین برای یک نفر جا دارید؟ گفت: میآیی؟ گفتم: آره. گفت: دو سه روز مهلت بده، جواب میدهم. طول کشید؛ فکر کنم یک هفته بعد بود که زنگ زد و گفت جور نشد. گفت برای خودش هم مشکلی پیش آمده که نمیتواند برود. پرسیدم چرا جور نشد؟
🔰 گفت: کربلا رفتن مشکلی نیست؛ هیچ طوری جور نشد، از طریق بچههای عراق میرویم؛ بچهها گفتهاند تو تا مرز شلمچه بیا ما از آنجا میبریمت کربلا ولی الان مشکلی برایم پیش آمده، شاید نتوانستم بروم شاید هم با یک کاروان دیگر رفتم. گفتم: در هر صورت مرا هم در نظر داشته باش. قولش را داد و من تا چند روز مرتب به محمودرضا زنگ زدم اما به هر دلیلی در نهایت نه برای من، نه برای محمودرضا جور نشد که برویم.
🌀 محمودرضا بیست و هفت روز بعد از اربعین، در روز میلاد پیامبر اعظم (ص) از قاسمیه سوریه به دیدار سالار شهیدان (ع) رفت و من همچنان جا ماندم که ماندم. مجلس ختمش بود که یکی از پای منبر بلند شد آمد توی گوشم گفت: مداح میپرسد محمودرضا کربلا رفته؟ جا خوردم. ماندم چه بگویم. گفتم: نه نرفته بود.
🔶 وقتی آن شخص رفت، یاد جمله سید شهیدان اهل قلم افتادم (شهید آوینی) که با آن صدای معطرش میگفت: «بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها؛ نه، کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست…»
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani